کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عبره
/'abre/
معنی
۱. اشک.
۲. اندوه بیگریه.
۳. (اسم مصدر) گذر کردن از جایی؛ عبور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبره
لغتنامه دهخدا
عبره . [ ع ِ رَ] (از ع ، اِ) محصولات که از کشتی نشینان و چادرنشینان گیرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || محصولات راهداری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مجازاً بمعنی خراج آمده . (غیاث اللغات ) : مخور عبره ٔ هند بی یاد من که هندوتر از تست پولاد من . ن...
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ یا رِ) [ ع . عبرة ] (مص ل .)عبور کردن .
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . عبرة ] (اِ.) 1 - اشک ، سرشک . ج . عبرات و عبر. 2 - اندوه بی گریه .
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
(عِ رَ یا رِ) [ ع . عبرة ] (اِمص .) عبرت .
-
عبره
فرهنگ فارسی معین
(عَ بَ رِ) [ ع . عبرة ] (اِمص .) ارزیابی محصول که به وسیلة معدل گرفتن از چند سال معین صورت گیرد.
-
عبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبرَة] [قدیمی] 'abre ۱. اشک.۲. اندوه بیگریه.۳. (اسم مصدر) گذر کردن از جایی؛ عبور.
-
عبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبرَة] [قدیمی] 'ebre حساب کردن مالیات محصول؛ مالیات: ◻︎ چو آری به من عبرۀ هفت سال / دگر عبرهها بر تو باشد حلال (نظامی۵: ۹۴۳).
-
واژههای مشابه
-
عبرة
لغتنامه دهخدا
عبرة. [ ع َ رَ ](اِخ ) شهری است به یمن بین زبید و عدن نزدیک به ساحلی که حبشیان را بدانجا جلب کنند. (معجم البلدان ).
-
عبرة
لغتنامه دهخدا
عبرة. [ ع َ رَ ](ع اِمص ) بیان و تفسیر. || اسم است تعبیررا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) سرشگ در چشم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || تردد گریه در سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || م...
-
عبرة
لغتنامه دهخدا
عبرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ)شگفت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء): یقال ، اًن فی ذلک عبرة لمن اعتبر.(اقرب الموارد). ج ِ عِبَر. و منه صحف موسی کانت عبراً. (منتهی الارب ) (آنندراج )....
-
عبرة
لغتنامه دهخدا
عبرة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) مهره ای است که ربیعةبن حریش میپوشید و بدین جهت ذوالعبرة لقب یافت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ). || (اِمص ) گرمی چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عِبْرَةً
فرهنگ واژگان قرآن
عبرت (اصل کلمه عبر به معناي گذرکردن از حالي به حالي است ، و اما عبور تنها ، مختص به گذشتن از آب است ... و اعتبار و عبرة مخصوص به حالتي است که انسان بوسيله آن از شناختن چيزي که قابل مشاهده است به چيزي که قابل مشاهده نيست ميرسد . )
-
واژههای همآوا
-
ابره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ آستر] ‹اوره، بره› 'abre رویۀ لباس؛ رویه.