کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبدمناف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبدمناف
لغتنامه دهخدا
عبدمناف . [ ع َ دُ م َ ] (اِخ ) ابن قصی بن کلاب از قریش از عدنان است و بنی عبدمناف از اشراف طایفه ٔ قریش بودند چنانکه شاعر گوید : اذا فخرت یوماً قریش بمفخرفعبد مناف اصلها و صمیمها.(از صبح الاعشی ج 1 ص 347) (از الاعلام زرکلی ).
-
جستوجو در متن
-
قمر
لغتنامه دهخدا
قمر. [ ق َ م َ ] (اِخ ) لقب عبدمناف جد پیغمبر است . حبیب السیر آرد: حامل نور محمدی عبدمناف بود که موسوم به مغیره است و مکنی به عبدشمس و عبدمناف را از غایت حسن و جمال قمر نیز میگفتند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 285).
-
ابونضله
لغتنامه دهخدا
ابونضله . [ اَ ن َل َ ] (اِخ ) هاشم بن عبدمناف . رجوع به هاشم ... شود.
-
عبد شمس
لغتنامه دهخدا
عبد شمس . [ ع َ دِ ش َ ] (اِخ ) ابن عبدمناف از فرزندان اوست . بنوامیه ،که بنوامیه ٔ اکبر و بنوامیه ٔ اصغراند و آنها قبیله ٔاول از عبدمناف بن قصی اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 357).
-
عبدالعزی
لغتنامه دهخدا
عبدالعزی . [ ع َ دُل ْ ع ُزْ زا ] (اِخ ) بطنی است از عبدمناف از قریش از عدنانیه فرزندان عبدالعزی بن عبد شمس بن عبدمناف . (از معجم قبائل العرب ).
-
بنی هاشم
لغتنامه دهخدا
بنی هاشم . [ ب َ ش ِ ](اِخ ) پسران هاشم . یکی از طوایف عرب از فرزندان هاشم بن عبدمناف از قبیله ٔ قریش بود که در دوره ٔ قبل از ظهور اسلام در میان تازیان به نجابت و شرافت شهرت داشت . افراد این طایفه غالباً پرده داری (سدانت ) خانه ٔ کعبه را که آن زمان ب...
-
صلت
لغتنامه دهخدا
صلت . [ص َ ] (اِخ ) ابن مخرمةبن المطلب بن عبدمناف القرشی . صحابی است و از غنائم خیبر سهم برد. (قاموس الاعلام ).
-
عبشمی
لغتنامه دهخدا
عبشمی . [ ع َ ش َ ] (ص نسبی ) نسبت است به عبد شمس بن عبدمناف . (از اللباب ج 2 ص 115).
-
وهب
لغتنامه دهخدا
وهب . [ وَ هََ ] (اِخ ) ابن عبدمناف . جد حضرت رسول صلی اﷲعلیه وآله از جانب مادر. وی مکنی به ابوکبشه است .
-
وهب
لغتنامه دهخدا
وهب . [ وَ هََ ] (اِخ ) پدر آمنه مادر رسول خدای (ص )، جد مادری پیامبر اکرم . رجوع به وهب بن عبدمناف شود.
-
هاشمیون
لغتنامه دهخدا
هاشمیون . [ ش ِ می یو ] (اِخ ) ج ِ هاشمی . اولاد و احفاد هاشم بن عبدمناف . رجوع به بنی هاشم شود.
-
بنی هاشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] banihāšem فرزندان هاشمبن عبدمناف که از اشراف قریش و پدر عبدالمطلب نیای حضرت رسول بوده.
-
فیض
لغتنامه دهخدا
فیض . [ ف َ ] (اِخ ) لقب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم بدان جهت که بسیارجود بود. (منتهی الارب ).
-
ابوعزیز
لغتنامه دهخدا
ابوعزیز. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن عمیربن هاشم بن عبدمناف برادر مصعب بن عمیر. صحابی است و گویند نام او زراره است .