کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبدان
لغتنامه دهخدا
عبدان . [ ع َ ] (اِخ ) یکی از دهات مرو است که بوالقاسم عبدالحمیدبن عبدالرحمان بن احمد العبدانی منسوب است بدان . (از معجم البلدان ).
-
عبدان
لغتنامه دهخدا
عبدان . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ اَعْبُد. (لسان العرب ).
-
عبدان
لغتنامه دهخدا
عبدان . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به یمن . (از معجم البلدان ).
-
عبدان
لغتنامه دهخدا
عبدان . [ ع َ ب ُ ](اِخ ) نهر عبدان ، نهری است به بصره در جانب فرات منسوب به مردی است از اهل بحرین . (از معجم البلدان ).
-
عبدان
لغتنامه دهخدا
عبدان . [ ع ِ ب ِدْ دا ] (ع اِ) ج ِ اَعبد. (السان العرب ).
-
عبدان
لغتنامه دهخدا
عبدان . [ع َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
باب عبدان
لغتنامه دهخدا
باب عبدان . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان . 50هزارگزی شمال زرند و 9هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. کوهستانی ، سردسیر. سکنه ٔ آن 50 تن . آب آن ازقنات و محصول آنجا غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. ...
-
واژههای همآوا
-
آبدان
واژگان مترادف و متضاد
آبانبار، آبگیر، برکه، برم، تالاب، غدیر
-
ابدان
فرهنگ واژههای سره
تنها
-
آبدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābdān ۱. ظرف آب.۲. [قدیمی] جایی که آب در آن جمع میشود؛ آبگیر: ◻︎ فتد تشنه در آبدان عمیق / که داند که سیراب میرد غریق (سعدی۱: ۱۰۴).۳. (زیستشناسی) [قدیمی] = مثانه
-
آبدان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ آبادان] [قدیمی] 'ābadān آباد: ◻︎ تیغ محمودی که اسلام آبَدان از آب اوست / بود سالی صد که آن بیکار بود از کارزار (عثمان مختاری: ۸۴).
-
ابدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بَدَن] [قدیمی] 'abdān = بَدن
-
ابدان
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ بدن ؛ بدن ها، تن ها.