کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عبث
/'abas/
معنی
۱. بیهوده.
۲. (قید) بهبیهودگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
باطل، بیثمر، بیفایده، بینفع، بیهوده، حرفمفت، مزخرف، هدر، هرز، هرزه، یاوه ≠ مثمر
برابر فارسی
بیهوده، گزاف
دیکشنری
absurd, fruitless, futile, meaningless, needless, unfruitful, useless
-
جستوجوی دقیق
-
عبث
لغتنامه دهخدا
عبث . [ ع َ ب َ ](ع ص ، اِ) هزل . (اقرب الموارد). هرز. (منتهی الارب ). || (مص ) کاری کردن که فایده آن معلوم نباشد یا فاعل آن را غرض درستی نبود. (اقرب الموارد).- عبث گفتن ؛ بی معنی و لاطائل حرف زدن . (ناظم الاطباء).
-
عبث
واژگان مترادف و متضاد
باطل، بیثمر، بیفایده، بینفع، بیهوده، حرفمفت، مزخرف، هدر، هرز، هرزه، یاوه ≠ مثمر
-
عبث
فرهنگ واژههای سره
بیهوده، گزاف
-
عبث
فرهنگ فارسی معین
(عَ بَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) انجام دادن کاری که فایدة آن نامعلوم باشد. 2 - (ص .) کار و تلاش بیهوده و بی فایده .
-
عبث
دیکشنری عربی به فارسی
عبثي , بي فايدگي , بيهوده گي , پوچي
-
عبث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'abas ۱. بیهوده.۲. (قید) بهبیهودگی.
-
عبث
دیکشنری فارسی به عربی
سخيف , عقيم , متکبر
-
واژههای مشابه
-
theatre of the absurd
نمایش عبثنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] سبکی نمایشی که بعد از جنگ جهانی دوم و تحت تأثیر سرخوردگی انسانها و فروریختن آرمانها در کشور فرانسه شکل گرفت
-
واژههای همآوا
-
عبس
واژگان مترادف و متضاد
اخم، ترشرویی
-
عبس
لغتنامه دهخدا
عبس . [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است . (معجم البلدان ).
-
عبس
لغتنامه دهخدا
عبس . [ ع َ ] (اِخ ) محله ای است به کوفه وبنی عبس بن بغیض بدانجا منسوب است . (معجم البلدان ).
-
عبس
لغتنامه دهخدا
عبس . [ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است ، به فارسی شاپاپک یا سیسنبر و به مصر یرنوف نامند. (منتهی الارب ). رستنی است . فارسی آن سابانک است یا سیسنبر است و در مصر به یرنوف معروف است . (اقرب الموارد). در تحفه ذیل نوف آرد: به فارسی شابانک و معرب از او شاباسنج است...
-
عبس
لغتنامه دهخدا
عبس . [ ع َ ] (ع مص ) ترش کردن روی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد).