کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاکف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عاکف
/'ākef/
معنی
۱. کسی که در مسجد یا در گوشهای برای عبادت مقام میکند؛ گوشهگیر؛ گوشهنشین.
۲. (تصوف) کسی که از دنیا قطع علاقه میکند و فقط به خدا میپردازد.
۳. حاضر؛ مقیم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، معتکف، منزوی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاکف
لغتنامه دهخدا
عاکف . [ ک ِ ] (ع ص ) به جایی مقیم شونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، عاکفون و عُکف ّ و عکوف . (اقرب الموارد) : و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سواءالعاکف فیه و الباد. (قرآن 25/22)؛ و مسجد الحرام را برای مردم قرار دادیم که یکسان ...
-
عاکف
فرهنگ نامها
(تلفظ: ākef) (عربی) (در قدیم) آن که در جایی مقدس برای عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف ؛ (به گونهای احترام آمیز) حاضر و مقیم .
-
عاکف
واژگان مترادف و متضاد
گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، معتکف، منزوی
-
عاکف
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . ] (اِفا.) گوشه گیرنده ، کسی که در مسجد یا هر جای دیگر برای عبادت گوشه بگیرد.
-
عاکف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'ākef ۱. کسی که در مسجد یا در گوشهای برای عبادت مقام میکند؛ گوشهگیر؛ گوشهنشین.۲. (تصوف) کسی که از دنیا قطع علاقه میکند و فقط به خدا میپردازد.۳. حاضر؛ مقیم.
-
واژههای مشابه
-
عَاکِفُ
فرهنگ واژگان قرآن
ملازم - مقيم (ازعکوف به معناي ملازمت و ايستادن نزد چيزي است. در عبارت "سَوَاءً ﭐلْعَاکِفُ فِيهِ " منظور از "عاکف فيه "کسي است که مقيم مکه باشد)
-
حسن عاکف
لغتنامه دهخدا
حسن عاکف .[ ح َ س َ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) ابن علی سلانیکی شاعر، متخلص به عاکف از کتّاب اورنوسی ، درگذشته ٔ 1243 هَ . ق . است . دیوان شعر ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 301).
-
واژههای همآوا
-
عَاکِفُ
فرهنگ واژگان قرآن
ملازم - مقيم (ازعکوف به معناي ملازمت و ايستادن نزد چيزي است. در عبارت "سَوَاءً ﭐلْعَاکِفُ فِيهِ " منظور از "عاکف فيه "کسي است که مقيم مکه باشد)
-
جستوجو در متن
-
عکف
لغتنامه دهخدا
عکف . [ ع ُک ْ ک َ ] (ع ص ،اِ) ج ِ عاکِف . (اقرب الموارد). رجوع به عاکف شود.
-
معتکف شدن
واژگان مترادف و متضاد
گوشهگیر شدن، عزلت گزیدن، به عزلت نشستن، زاویهنشین شدن، مقیم شدن، عاکف شدن، گوشهنشین شدن
-
حسن سلانیکی
لغتنامه دهخدا
حسن سلانیکی . [ ح َ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسن عاکف شود.
-
معتکف
واژگان مترادف و متضاد
۱. زاویهنشین، عاکف، خلوتگزیده، عزلتنشین، گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، مقیم ۲. زاهد، متعبد