کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاکب
لغتنامه دهخدا
عاکب . [ ک ِ ] (ع ص ) انبوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ، عُکوب . || مرد ایستاده . متوقف . || شتران گردآمده بر حوض . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
اعکب
لغتنامه دهخدا
اعکب . [ اَ ک َ ] (ع ص ) مرد سطبر لب و دندان . ج ، عُکب . (ناظم الاطباء). || مردی که بعض انگشتان پای او بر بعضی دیگر سوار باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) اسم جمع است مر عنکبوت را. (منتهی الارب ). اسم جمع است برای عنکبوت . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
عکوب
لغتنامه دهخدا
عکوب . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاکِب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاکب شود.