کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عامی
/'ām[m]i/
معنی
۱. جاهل؛ نادان؛ بیسواد: ◻︎ بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بسکه عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی: ۴۱۹).
۲. (اسم، صفت نسبی) [مقابلِ علوی] [قدیمی] غیر سیّد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیسواد، جاهل، عوام، ناآموخته، نادان ≠ عارف
دیکشنری
commoner, groundling, ignoble, non-U, plain, plebeian, randy, simple
-
جستوجوی دقیق
-
عامی
واژگان مترادف و متضاد
بیسواد، جاهل، عوام، ناآموخته، نادان ≠ عارف
-
عامی
لغتنامه دهخدا
عامی . (ص نسبی ) جاهل و بی سواد. (غیاث ) (آنندراج ) : عشق تو بکشت عالم و عامی رازلف تو برانداخت نکونامی را. خاقانی .ای عشق تو کشته عارف و عامی راسودای تو گم کرده نکونامی راذوق لب میگون تو آورده برون از صومعه بایزید بسطامی را. بایزیدبسطامی .بساط سبزه ...
-
عامی
لغتنامه دهخدا
عامی . [ عام می ] (ع ص نسبی ) منسوب است به عامه ، ضد خاصه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عامی
لغتنامه دهخدا
عامی . [ عامی ی می ی ] (ع ص ) نبت ٌ عامی ؛ گیاه خشک یکساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عامی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به عامه . 2 - در فارسی : جاهل ، بی سواد.
-
عامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عامَّة) [عربی: عامّیّ] 'ām[m]i ۱. جاهل؛ نادان؛ بیسواد: ◻︎ بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بسکه عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی: ۴۱۹).۲. (اسم، صفت نسبی) [مقابلِ علوی] [قدیمی] غیر سیّد.
-
عامی
دیکشنری فارسی به عربی
امي
-
واژههای مشابه
-
عامي
دیکشنری عربی به فارسی
گفتگويي , محاوره اي , مصطلح , اصطلا حي , خواباندن , دفن کردن , گذاردن , تخم گذاردن , داستان منظوم , اهنگ ملودي , الحان , غير متخصص , ناويژه کار , خارج از سلک روحانيت , غير روحاني
-
عامی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
عامی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ )هدایت گوید: وی از عوام الناس اصفهان و فروشنده ٔ کرباس بوده و گاهی شعر میگفته و از جمله اشعار اوست :هر جا فتاد سایه ٔ سرو قدت بخاک آنجا هزار قمری دل آشیان گرفت آنچه در جان و دلم صبر و قرارش خوانندبرده از یک نظر آن ش...
-
حرمل عامی
لغتنامه دهخدا
حرمل عامی . [ ح َ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرمل احمر. سداب کوهی . رجوع به حرمل و سداب شود.
-
شخص عامی
دیکشنری فارسی به عربی
رجل غير متخصص
-
عارف و عامی
فرهنگ گنجواژه
همه مردم.
-
عالم و عامی
فرهنگ گنجواژه
همه افراد.