کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عامله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عامله
/'āmele/
معنی
= عامل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عامله
لغتنامه دهخدا
عامله . [ م ِ ل َ ](اِخ ) دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . واقع در 12هزارگزی جنوب صحنه و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرمانشاه به همدان . محلی است دشت و سردسیر و دارای هوای معتدل و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔگاماسیاب تأم...
-
عامله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: عاملَة، مؤنثِ عامل، جمع: عوامل] 'āmele = عامل
-
واژههای مشابه
-
عاملة
لغتنامه دهخدا
عاملة. [ م ِ ل َ ] (اِخ ) ابن سبأبن یشجب بن یعرب بن قحطان ، جد جاهلی است که برادر حمیر و کهلان است . (از الاعلام زرکلی ).
-
عاملة
لغتنامه دهخدا
عاملة. [ م ِ ل َ ] (اِخ ) بنت مالک بن ودیعةبن عفیربن عدی از کهلان از قحطانیه . ام جاهلی است که خاندان او از پسران او حارث بن مالک بن ودیعةبن عفیرند و از آنهاست : عدی الرقاع العاملی شاعر. (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 252 شود.
-
عاملة
لغتنامه دهخدا
عاملة. [ م ِ ل َ ](ع ص ، اِ) مؤنث عامل . رجوع به عامل شود. عاملة الرمح ؛ سینه ٔ نیزه که نزدیک سنان باشد. ج ، عاملات و عوامل . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (آنندراج ) (المنجد).
-
عَامِلَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
کارگر -عمل کننده (در عبارت"عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ "(کارگري خسته)منظور اين است که اهل جهنم با اين که در دنيا تلاش زيادي کرده اند خستگي اين تلاشها از تنشان در قيامت بيرون نمي رود و سعي وتلاش خود را بيهوده مي يابند)
-
جبل عاملة
لغتنامه دهخدا
جبل عاملة. [ ج َ ب َ ل ِ م ِ ل َ ] (اِخ ) نام کوهی است از توابع دمشق . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 200 شود.
-
عاملة التنظيف
دیکشنری عربی به فارسی
کلفت , خادمه , خدمتکار
-
جستوجو در متن
-
خادمه
دیکشنری فارسی به عربی
عاملة التنظيف
-
خدمتکار
دیکشنری فارسی به عربی
خادم , عاملة التنظيف
-
عوامل
فرهنگ فارسی معین
(عَ مِ) [ ع . ] (اِ.) جِ عامله ، کارگران .
-
praesidium
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پریدیدیم، هیئت رئیسه، هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت
-
کلفت
دیکشنری فارسی به عربی
امرات , بنت , خادمة , سميک , ضخم الجسم , عاملة التنظيف , نادلة