کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاملان دریا و کان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاملان دریا و کان
لغتنامه دهخدا
عاملان دریا و کان . [ م ِ ن ِ دَرْ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سیارات است که زحل و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و عطارد و قمر باشدکه ماه است . (برهان ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
عامل دریا و کان
لغتنامه دهخدا
عامل دریا و کان . [ م ِ ل ِ دَرْ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
-
کانی
فرهنگ نامها
(تلفظ: kāni) (کان + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به کان ، مربوط به کان ، معدنی ، استخراج شده از کان ؛ (به مجاز) دارای ارزش و قیمت .
-
چارکان
لغتنامه دهخدا
چارکان . (اِ مرکب ) عبارت از کان آتشی که گوگرد و نوشادر کانی از آن برآید. (آنندراج ). || کنایه از کان لعل و یاقوت ، دوم کان آبی که مروارید و مرجان ازوست ، سوم کان بادی که نباتاب قیمتی از آن خیزد و چهارم کان خاکی که الماس و زر و نقره از آن پیدا شود. (...
-
دریا و توفان
فرهنگ گنجواژه
مهلکه دریا.
-
کائن و من کان
لغتنامه دهخدا
کائن و من کان .[ ءِ ن ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از مخلوقات . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به کائناً من کان شود.
-
ان کان و لابد
لغتنامه دهخدا
ان کان و لابد. [ اِ کان َ وَ ب ُدْ دَ ] (ع جمله ٔ شرطیه ، ق شرطی ) در صورت لزوم . در صورت ناچاری . اگر چاره ای نیست .
-
گینه کان
واژهنامه آزاد
نام اصلی و پارسی شهر جونقان فعلی گونه کان هم گفته می شود
-
کوه کان
لغتنامه دهخدا
کوه کان . (نف مرکب ) یعنی کوهکن و کان به معنی کنده نیز آمده و به فتح کاف مرادف کن ، لیکن از ضرورت شعر است . (آنندراج ). کوهکن . کهکان . (فرهنگ فارسی معین ) : ز آرزوی کف راد تو ز کان گهرگهر برآمد بی کوه کان و بی میتین .فرخی (از آنندراج ).
-
بحر و کان
فرهنگ گنجواژه
بر و بحر.
-
موجان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mavajān اضطراب و موج زدن دریا؛ موجدار شدن دریا.
-
ارکاز
لغتنامه دهخدا
ارکاز. [ اِ ] (ع مص ) یافتن رکاز در زمین . (منتهی الأرب ). یعنی بگنج و بکان رسیدن . (آنندراج ). یافتن گنج نهاده را. یافتن کان را. یافتن مال پنهان . گنج و کان یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). || صاحب رِکاز گردیدن کان . صاحب گنج یا کان شدن .
-
مثعنجر
لغتنامه دهخدا
مثعنجر. [ م ُ ع َ ج َ ] (ع اِ) آنجا که آب بیشتر بود در دریا. (مهذب الاسماء). میانه ٔ دریا و جای ژرف از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وسط دریا. (از اقرب الموارد). المثعنجر الماء؛ وسط دریا و آبی که در دریا شبیه آن نباشد. (از محیطالمحیط...
-
کان یسار
لغتنامه دهخدا
کان یسار. [ی َ ] (ص مرکب ) توانگر و مالدار. || صاحب جمعیت بسیار. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بکنایت یعنی بسیار بخشنده ، مثل کان یمین .