کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عالی و دانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عالی و دانی
فرهنگ گنجواژه
بلند مرتبه و پائین مرتبه، بالا و پائین.
-
واژههای مشابه
-
عالي
دیکشنری عربی به فارسی
قوي , سنگين , ارجمند , رفيع , عالي , بلند , بزرگ , بلند پايه , مغرورانه , باصداي بلند , بلند اوا , پر صدا , گوش خراش , زرق وبرق دار , پرجلوه , رسا , مشهور
-
آموزش عالی
فرهنگ واژههای سره
آموزشِ والا، آموز شِ والاپایه
-
شورای عالی
فرهنگ واژههای سره
فرایزن
-
عالی جناب
فرهنگ واژههای سره
بزرگوار، والاگاه
-
عالی رتبه
فرهنگ واژههای سره
بلند پایه، والا جایگاه
-
عالی انور
لغتنامه دهخدا
عالی انور. [ اَن ْ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
عالی بیگی
لغتنامه دهخدا
عالی بیگی . [ ب َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ملکشاهی است در پشتکوه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 68).
-
عالی جعفری
لغتنامه دهخدا
عالی جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
عالی حضرت
لغتنامه دهخدا
عالی حضرت . [ ح َ رَ ] (اِ مرکب ) آنکه مقام بالا دارد. (ناظم الاطباء). رجوع به عالیجناب شود.
-
عالی طیب
لغتنامه دهخدا
عالی طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
عالی محمود
لغتنامه دهخدا
عالی محمود. [ م َ ] (اِخ ) علی محمد خانی . یکی از طوائف هفت لنگ بختیاری که در مال امیر سوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
عالی آوازه
لغتنامه دهخدا
عالی آوازه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) خوش آواز. خوش خوان : که دیدت بر هیچ رنگین گلی ز من عالی آوازه تر بلبلی . نظامی . || نامور. مشهور. بلندنام : نظامی بدوعالی آوازه بادبه نظمی چنین نام او تازه باد.نظامی .
-
عالی اثر
لغتنامه دهخدا
عالی اثر. [ اَ ث َ ] (ص مرکب ) بلند. رفیع. والا : مساحت مملکت اسکندر در نظر همت عالی اثرش تنگ تر از حوصله ٔمردم بخیل است . (حبیب السیر ج 4 از مجلد 3 ص 322).