کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عالم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عالم
/'ālam/
معنی
۱. دنیا و آنچه در آن است؛ جهان؛ گیتی.
٢. [مجاز] خَلق.
٣. [قدیمی] روزگار.
〈 عالم آخرت: [مقابل ِدنیا] جهان دیگر؛ آن جهان.
〈 عالم امر: (فلسفه) عالم ملائکه؛ عالم ملکوت.
〈 عالم امکان: (فلسفه) آنچه غیر از ذات خدا است؛ عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد؛ جهان ماده؛ عالم ظاهر.
〈 عالم بالا: (فلسفه) عالم علوی.
〈 عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت.
〈 عالم جان: (فلسفه) عالم ارواح؛ دنیا؛ این جهان.
〈 عالم جبروت: (فلسفه، تصوف) عالم مجرد از صورت، ماده، و زمان.
〈 عالم جسمانی: جهان جسمانی؛ عالم طبیعت و ماده.
〈 عالم حس: [مقابلِ عالم غیب] ‹عالم حسی› (فلسفه) عالم شهود؛ عالم شهادت.
〈 عالم خاک:
۱. [مجاز] دنیا.
۲. [مجاز] جسد آدمی.
〈 عالم خلق: (فلسفه) موجودات عالم جسمانی؛ کائنات.
〈 عالم دیگر: = 〈 عالم آخرت
〈 عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر بهوجود آورد.
〈 عالم سفلی: [مقابلِ عالم علوی] (فلسفه) عالم پایین؛ زمین؛ این جهان.
〈 عالم شهادت: [مقابلِ عالم غیب] عالم ظاهر و آشکار؛ عالم اجسام.
〈 عالم صغیر: [قدیمی، مجاز] جهان کوچک؛ انسان؛ جسم انسان.
〈 عالم علوی (امر): [مقابلِ عالم سفلی]
۱. عالَمی که در آن مادّه وجود ندارد.
۲. آسمان.
〈 عالم غیب: [مقابلِ عالم شهادت] (فلسفه) جهان دیگر؛ عالم آخرت.
〈 عالم قدس: (فلسفه) عالم الهی؛ عالم اسما و صفات حق.
〈 عالم کبیر: (فلسفه) جهان بزرگ؛ همۀ جهان؛ افلاک و هرچه در آنها است.
〈 عالم کونوفساد: (فلسفه) دنیای فانی؛ عالم سفلی.
〈 عالم لاهوت: (فلسفه) عالم خداوندی؛ عالم سرمد؛ مرتبۀ ذات احدیت.
〈 عالم مثال: (فلسفه) عالمی لطیفتر نسبت به عالم اجسام. Δ هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است.
〈 عالم معنی: (فلسفه)
۱. آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد.
۲. عالم ملکوت.
〈 عالم ملک: (فلسفه) عالم وجود؛ عالم اجسام؛ عالم شهادت.
〈 عالم ملکوت: (فلسفه) عالم جبروت؛ عالم امر.
〈 عالم ناسوت: (فلسفه) عالم اجسام؛ عالم طبیعی و مادی؛ دنیای فانی؛ این جهان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آفاق، آفرینش، جهان، دنیا، فلک، کیهان، گردون، گیتی
برابر فارسی
دانشمند، جهان، گیت
دیکشنری
cosmos, literate, kingdom, learned, macrocosm, savant, scholar, scientist, swami, universe, world
-
جستوجوی دقیق
-
عالم
فرهنگ نامها
(تلفظ: ālam) (عربی) (در قدیم) کیهان ؛ پهنهی کرهی زمین و آنچه در آن است ، جهان ؛ (به مجاز) حالت و وضعیت .
-
عالم
واژگان مترادف و متضاد
آفاق، آفرینش، جهان، دنیا، فلک، کیهان، گردون، گیتی
-
عالم
واژگان مترادف و متضاد
خردمند، دانا، دانشمند، دانشور، علیم، فاضل، فرزانه، فرهیخته، محقق، ملا ≠ جاهل
-
عالم
فرهنگ واژههای سره
دانشمند، جهان، گیت
-
عالم
لغتنامه دهخدا
عالم . [ ل َ ] (ع اِ) کلیه ٔ مخلوقات . بعضی گویند آنچه در بطن فلک است و هر صنفی ازاصناف خلق . و گفته شده است که ویژه ٔ ذوی العقول است .ج ، عالَمون و علالم و عوالم . (اقرب الموارد). چیزی است که بدان امری شناخته شود و علامت گذارده شود. (تعریفات جرجانی ...
-
عالم
لغتنامه دهخدا
عالم . [ ل ِ ] (ع ص ) خردمند. دانا. کسی که او را دانش باشد. مقابل جاهل . ج ، عُلاّم و عالمون . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از منتهی الارب ) : چنین که کرد تواند مگر خدای بزرگ که قادر است و حکیم است و عالم و جبار. ناصرخسرو.عالم که به جهل خود مقر شدا...
-
عالم
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) دانا، دانشمند.
-
عالم
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دنیا، هستی . 2 - موجودات . 3 - (عا.) نمادی برای بزرگی ، عظمت . 4 - حیطه ، محدوده ؛ عالم هنر، عالم مستی . 5 - حالت ، وضعیت . 6 - هر کدام از دو جهان فانی و باقی ، هر کدام از دنیا و آخرت . ؛ ~ و آدم کنایه از: همة مردم .
-
عالم
دیکشنری عربی به فارسی
دانشور , دانش پژوه , محقق , اهل تتبع , اديب , شاگر ممتاز , عالم , دانشمند , جهان , دنيا , گيتي , روزگار
-
عالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عوالم] 'ālam ۱. دنیا و آنچه در آن است؛ جهان؛ گیتی.٢. [مجاز] خَلق.٣. [قدیمی] روزگار.〈 عالم آخرت: [مقابل ِدنیا] جهان دیگر؛ آن جهان.〈 عالم امر: (فلسفه) عالم ملائکه؛ عالم ملکوت.〈 عالم امکان: (فلسفه) آنچه غیر از ذات خ...
-
عالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'ālem ۱. داننده؛ دانا.۲. دانشمند.۳. (اسم) از نامهای خداوند.
-
عالم
دیکشنری فارسی به عربی
جرم سماوي , عالم , مطلع
-
عالم
واژهنامه آزاد
عالِم؛ دانشمند.
-
واژههای مشابه
-
عَالِمُ
فرهنگ واژگان قرآن
دانا(علم به معناي احتمال صد در صد است ، بطوري که حتي يک در صد هم احتمال خلاف آن داده نميشود . )