کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاقله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عاقله
/'āqele/
معنی
۱. عاقل (زن).
۲. (اسم) (فقه) خویشان و نزدیکان قاتلِ غیر مکلف بهسبب سفاهت یا علت دیگر که خونبهای مقتول بر عهدۀ آنان است: ◻︎ خونبهای جرم نَفْس قاتله / هست بر حلمش دیَت بر عاقله (مولوی: ۷۵۷).
۳. [قدیمی] قوۀ عقل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاقله
فرهنگ نامها
(تلفظ: āqele) (عربی) (مؤنث عاقل) ، زنِ عاقل . ← عاقل .
-
عاقله
فرهنگ فارسی معین
(ق لِ) [ ع . عاقلة ] 1 - (اِفا.) مؤنث عاقل . 2 - زن آرایشگر. 3 - (اِ.) خویشان و نزدیکان قاتل که پرداخت دیه یا خون بها بین ایشان تقسیم می شود.
-
عاقله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عاقلَة] 'āqele ۱. عاقل (زن).۲. (اسم) (فقه) خویشان و نزدیکان قاتلِ غیر مکلف بهسبب سفاهت یا علت دیگر که خونبهای مقتول بر عهدۀ آنان است: ◻︎ خونبهای جرم نَفْس قاتله / هست بر حلمش دیَت بر عاقله (مولوی: ۷۵۷).۳. [قدیمی] قوۀ عقل.
-
واژههای مشابه
-
عاقلة
لغتنامه دهخدا
عاقلة. [ ق ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث عاقل . ج ، عاقلات و عَواقل . رجوع به عاقل شود. || زن مشاطه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عاقلة الرجل ؛ خویشان و نزدیکان مرد کشنده ٔ غیر مکلف (بخاطر سفاهت یا عدم بلوغ و غیره ) که دیت بر ایشان قسمت کنند. (منتهی الارب )...
-
نفس عاقله
لغتنامه دهخدا
نفس عاقله . [ ن َ س ِ ق ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس ناطقه است . (فرهنگ علوم عقلی از مصنفات افضل الدین ج 1 ص 32) : گفتم که نفس عاقله را اختیار چیست گفتا حقیقت سخن و کردن نظر.ناصرخسرو.
-
عاقله مرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ مَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) (عا.) کسی که دوران جوانی را گذرانده باشد.
-
ننه عاقله
لهجه و گویش تهرانی
گیس سفید
-
بی بی عاقله
لهجه و گویش تهرانی
فرد نیمه عقل در یک جمع عامی.
-
جستوجو در متن
-
عاقلات
لغتنامه دهخدا
عاقلات . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقلة. رجوع به عاقله شود.
-
عواقل
لغتنامه دهخدا
عواقل . [ ع َ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقل . (ناظم الاطباء). رجوع به عاقل شود. || ج ِ عاقلة. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به عاقلة شود.
-
ملکیه
لغتنامه دهخدا
ملکیه . [ م َ ل َ کی ی َ ] (ع ص نسبی ) قوه ٔ ملکیه ؛ قوه ٔ عاقله . قوه ٔ ناطقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به قوه ٔ عاقله ذیل ترکیب های قوه شود.
-
لبیبة
لغتنامه دهخدا
لبیبة. [ ل َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث لبیب . زن عاقله . || (اِ) شاماکچه . (منتهی الارب ). نام جامه ای است .
-
داربة
لغتنامه دهخدا
داربة. [ رِ ب َ ] (ع ص ) زن عاقله ٔ هنرمند. (آنندراج ). || زن طبله نواز. (آنندراج ).