کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاطفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عاطفت
/'ātefat/
معنی
= عاطفه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاطفت
لغتنامه دهخدا
عاطفت . [ طِ ف َ ] (ع اِمص ) عاطفة.عاطفه . مهربانی . مهر : پادشاه باید خدمتگذاران را از عاطفت و کرامت خویش چندان محروم نگرداند که بیکبارگی برمند و نومید گردند. (کلیله و دمنه ).یکی عاطفت سیرت خویش کرددرم داد و تیمار درویش کرد. سعدی (بوستان ).و رجوع به...
-
عاطفت
فرهنگ فارسی معین
(طِ فَ) [ ع . عاطفة ] (اِ.) مهربانی ، عطوفت .
-
عاطفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عاطفَة] [قدیمی] 'ātefat = عاطفه
-
واژههای همآوا
-
عاطفة
لغتنامه دهخدا
عاطفة. [ طِ ف َ ] (ع اِمص ) عاطفه . عاطفت . مهر. || خویشی و قرابت . (منتهی الارب ). رجوع به عاطفت شود.
-
عاطفة
لغتنامه دهخدا
عاطفة. [ طِ ف َ ] (ع ص ) (حروف ...) در عربی ده حرف است که مابین دو جمله یا کلمه واقعشده و جمله یا کلمه ٔ بعد از خود را به ماقبل خود ربط دهد. جمله یا کلمه ای که بعد از حروف عاطفه است معطوف و جمله و یا کلمه ٔ ماقبل را معطوف ٌ علیه نامند. وآن حروف عبارت...
-
جستوجو در متن
-
عاطفة
لغتنامه دهخدا
عاطفة. [ طِ ف َ ] (ع اِمص ) عاطفه . عاطفت . مهر. || خویشی و قرابت . (منتهی الارب ). رجوع به عاطفت شود.
-
عاطفه
فرهنگ فارسی معین
(طِ فِ) [ ع . عاطفة ] (اِ.) مهر، محبت . نک عاطفت . ج . عواطف .
-
منعطف
لغتنامه دهخدا
منعطف . [ م ُ ع َ طِ ] (ع ص ) خم گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خمیده و خم گرفته و دولاشده . (ناظم الاطباء). || برگردنده . (غیاث ) (آنندراج ).- منعطف کردن ؛ برگردانیدن . متوجه ساختن : پدر و دختر گفتند مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه ،...
-
عالمیان
لغتنامه دهخدا
عالمیان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) ج ِ عالَمی ، جهانیان . آنچه در جهان است : و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده . (کلیله و دمنه ). تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قرة العین ... (سندبادنامه ص 204).چون علم لشکر دل یافتم روی خود از عالمیان تافتم ...
-
سیورغامیشی
لغتنامه دهخدا
سیورغامیشی . [ س ُ ] (مغولی ، اِ) به مغولی به معنی نوازش و تلطف . (آنندراج ). خیرخواهی . تلطف . عنایت . توجه . (ناظم الاطباء). التفات کردن . عنایت فرمودن . (فرهنگ فارسی معین ) : چون پسر را دیده است که با سیورغامیشی از حضرت با تو املاک و اسباب پدرش بد...
-
اتشاج
لغتنامه دهخدا
اتشاج . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) بهم پیوستگی نسبت و قرابت . حشو قوم شدن : و او بسبب قرابت نسب و اتشاج لحمت و مذلتی که بر طایع [ خلیفه ٔ عباسی ] و خلع او رفت او را در کنف عاطفت و رحمت خویش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 308). کفایت ودرایت او بر خلا...
-
خانگشت
لغتنامه دهخدا
خانگشت . [ ] (اِخ ) نام ناحیه ای بوده است در نزدیکی ابرقو. خواندمیر می گوید : شاه شجاع چون بمرحله ٔ خانگشت رسید پهلوان خرم که حاکم ابرقو بود اسباب خدمت مرتب ساخته به استقبال موکب همایون شتافت و شاه بنظر عاطفت در وی نگریسته آن زمستان در ابرقو بفراغت و...
-
حضن
لغتنامه دهخدا
حضن . [ ح ِ ] (ع اِ) فروتر از زیر بغل . (مهذب الاسماء). از زیر بغل تا تهیگاه و سینه و دو بازو و آنچه مابین سینه و بازوست . (منتهی الارب ). از زیر بغل تا کشح . کنار. || آگوش . (مهذب الاسماء). آغوش . || آنچه گنجیدن تواند زیر بغل . یک بغل . || مجازاً، ک...