کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاضه
لغتنامه دهخدا
عاضه . [ ض ِه ْ ] (ع ص ) شتر عضاه خوار. ج ، عَواضه ؛ بعیر عاضه و ناقة عاضه و عاضهة و حیة عاضه و عاضهة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مار که گزیده اش در حال بمیرد.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || جادوگر. (منتهی الارب ) (...
-
واژههای همآوا
-
اعزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: اعزَّة، جمعِ عزیز] [قدیمی] 'a'ezze = عزیز
-
اعزه
فرهنگ فارسی معین
(اَ عِ زِّ) [ ع . اعزة ] (ص .) جِ عزیز؛ ارجمندان ، گرانمایگان ، بزرگواران .
-
جستوجو در متن
-
عاضهة
لغتنامه دهخدا
عاضهة. [ ض ِ هََ ] (ع ص ) مؤنث عاضه . رجوع به عاضه شود.
-
عواض
لغتنامه دهخدا
عواض . [ ع َ واض ض ] (ع ص ،اِ) ج ِ عاضّة. (ناظم الاطباء). رجوع به عاضّة شود.
-
عواضه
لغتنامه دهخدا
عواضه . [ ع َ ض ِه ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاضِه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به عاضِه شود.
-
جادوگر
لغتنامه دهخدا
جادوگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) ساحر. جادو. آنکه جادوئی کند. افسونگر. مُعَقّد. عاضِه . عاضِهَة (مؤنث ). فاجِر. طاغوت . (منتهی الارب ). و صاحب آنندراج آرد: جادوگر به کاف فارسی ؛ ساحر : که آن دیو بسیار جادوگر است به دیوان مازندران او سر است . فردوسی .بدرس ت...