کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) نام اسب عاص بن سعید.
-
عمرو تمیمی
لغتنامه دهخدا
عمرو تمیمی . [ ع َ رِ ت َ ] (اِخ ) ابن بکر تمیمی . وی یکی از سه تن خوارج بود که تصمیم گرفتند علی (ع )، معاویه و عمروبن عاص را در شب هفدهم رمضان سال چهلم هجرت به قتل رسانند. و عمرو مأمور قتل عمروبن عاص در مصر گشت . وی در شب معین بر عمروبن عاص کمین کر...
-
عمرو اشدق
لغتنامه دهخدا
عمرو اشدق . [ ع َ رِاَ دَ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عاص . رجوع به اشدق شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عاص . رجوع به اشدق شود.
-
نافع
لغتنامه دهخدا
نافع. [ ف ِ] (اِخ ) ابن عبدالقیس الفهری . برادر مادری عاص بن وائل ، و از اصحاب پیغمبر اسلام است . وی در فتح مصر با عمروبن عاص همراه بود. رجوع به الاصابه ج 5 ص 226 شود.
-
رایة
لغتنامه دهخدا
رایة. [ ی َ ] (اِخ ) محله ای است در فسطاط مصر، و در وسط آن مسجد عمروبن عاص قرار دارد. (از معجم البلدان ).
-
عواص
لغتنامه دهخدا
عواص . [ ع َ صِن ْ ] (ع ص ، اِ) عَواصی . ج ِ عاصی . (از اقرب الموارد). رجوع به عاص و عواصی شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) مطیع. والد عبداﷲبن مطیع. صحابی است و نام او بجاهلیت عاص بود.
-
خالد سعید
لغتنامه دهخدا
خالد سعید. [ ل ِ دِ س َ ] (اِخ )رجوع به خالدبن سعیدبن عاص بن امیةبن عبد شمس شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عاص بن هشام بن المغیرة المخزومی . پدرش در جنگ بدر کشته شد. ابن سعد و ابن حبان گویند که او در روز فتح مکه اسلام آورد و درمکه اقامت گزید. طبرانی و ابن قانع در ترجمه ٔ او ازروایت حمادبن سلمة از عکرمةبن خالد از پدرش از جدش حدیثی ...
-
یزنی
لغتنامه دهخدا
یزنی . [ ی َ زَ نی ی ] (اِخ ) مرثدبن عبداﷲیزنی مصری ، مکنی به ابوالخیر از عمروبن عاص و پسرش عبداﷲبن عاص و جز آن دو روایت کرد و عبدالرحمان بن شماسه و یزیدبن ابی حبیب و جز آن دو از او روایت دارند.مرگ وی به سال 90 هَ . ق . بود. (از لباب الانساب ).
-
قعاص
لغتنامه دهخدا
قعاص . [ ق َ عاص ص ] (ع ص ) شیر شتاب کُشنده شکار را.(منتهی الارب ). الاسد یقتل سریعاً. (اقرب الموارد).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی عاص بن ربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن امیه ٔ قرشی عبشمی . رجوع به علی عبشمی شود.
-
قواصر
لغتنامه دهخدا
قواصر. [ ق َ ص ِ ] (اِخ ) موضعی است میان فَرَما و فسطاط. عمرو عاص در راه خود هنگامی که برای فتح مصر به آن صوب میرفت بدانجا فرودآمد. (از معجم البلدان ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن محمدبن عاص بن احمدبن سلیمان بن عیسی بن دراح قسطلی شاعری از مردم اندلس 374 - 421 هَ . ق .