کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاشق کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عاشق کش
/'āšeqkoš/
معنی
۱. ویژگی معشوقی که عاشق خود را میکشد یا به عاشق خود جور و ستم میکند.
۲. [مجاز] بسیار زیبا یا جذاب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاشق کش
لغتنامه دهخدا
عاشق کش . [ ش ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ عاشق : تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زداینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکید.حافظ. || آنکه عاشق خود را به محبتی ننوازد و بر وی ستم کند. جفا کننده در حق عاشق : ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش ع...
-
عاشق کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کُ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که عنایت و توجهی به عاشق خود ندارد.
-
عاشق کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] 'āšeqkoš ۱. ویژگی معشوقی که عاشق خود را میکشد یا به عاشق خود جور و ستم میکند.۲. [مجاز] بسیار زیبا یا جذاب.
-
واژههای مشابه
-
عاشق خشک
لغتنامه دهخدا
عاشق خشک . [ ش ِ ق ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت ازعاشق خسیس و رذل و بی صدق است . (برهان ) (آنندراج ).
-
عاشق سمرقندی
لغتنامه دهخدا
عاشق سمرقندی . [ ش ِ ق ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) یا خوارزمی ، مکنی به ابوالخیر. از شعرای قرن دهم هجری است که محل توجه سلاطین وقت بود و مدتی در هرات اقامت نمود و مورد عنایات سلطان حسین بایقرا گردید. وی به سال 957 هَ . ق . در ماوراءالنهر درگذشت . (از ریحا...
-
عاشق شدن
لغتنامه دهخدا
عاشق شدن . [ ش ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )شیفته شدن . دوستی شدید به کسی یا چیزی : خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشودمگرش هیچ نباشدکه خریدار تو نیست . سعدی .عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست هرکه عاشق شد از او حکم سلامت برخاست .سعدی .
-
عاشق آباد
لغتنامه دهخدا
عاشق آباد. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دههای ماربین بخش سده ٔ شهرستان اصفهان واقع در هفت هزارگزی شمال خاوری سده و یک هزارگزی راه شوسه ٔ اصفهان به تهران . واقع در جلگه و آب و هوای آن معتدل است و 2975 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غ...
-
عاشق آزار
لغتنامه دهخدا
عاشق آزار. [ ش ِ ] (نف مرکب ) معشوقی که به عاشق خود اذیت و آزار رساند. (ناظم الاطباء).
-
عاشق اصفهانی
لغتنامه دهخدا
عاشق اصفهانی . [ ش ِ ق ِ اِ ف َ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء آرد: نام او آقامحمد و شغل وی خیاطت و حالتش قناعت طبعش عالی و اشعارش حالی در شیوه ٔ غزل سرایی طرزی دلپسند دارد. معاصر هاتف و آذر بوده است و او راست : دیوان غزلیات . گویند اشعار او به ده هزار ...
-
عاشق باره
لغتنامه دهخدا
عاشق باره . [ ش ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) عاشق دوست . هواخواه عاشق خود : چون سبو تا هست غم از زندگی در پیکرت دستگیری کن می آشامان عاشق باره را.صائب .
-
عاشق پرانی
لغتنامه دهخدا
عاشق پرانی . [ ش ِ پ َ ] (حامص مرکب ) هر روز عاشق نوی به هم رسانیدن . مقابل معشوق پرانی : از گل عاشق پرانی جلوه می بالد به خودسرو از بالای قمری بر سرناز ایستد.(آنندراج ).
-
عاشق پسند
لغتنامه دهخدا
عاشق پسند. [ ش ِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه عاشق پسندد. آنچه عاشق را شیدا کند : به مرغوبی جور عاشق پسندبه دل کوبی لطف ارباب پند.ظهوری (آنندراج ).
-
عاشق پیشه
لغتنامه دهخدا
عاشق پیشه . [ ش ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کسی که کار او عاشقی است .
-
عاشق حصار
لغتنامه دهخدا
عاشق حصار. [ ش ِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در 1400گزی راه شوسه واقع در جلگه آب و هوای آن معتدل است . 209 تن سکنه دارد. اراضی آنجا از قنات و چشمه سار مشروب میشود.محصولات آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و گ...