کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عاشر
/'āšer/
معنی
دهم؛ دهمین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاشر
لغتنامه دهخدا
عاشر. [ ش ِ ] (ع ص ) ده یک گیرنده . (منتهی الارب )(آنندراج ). || آنکه بر راه گمارند که از اموال بازرگانان صدقه گیرد. (تعریفات ). در شرع عاشر کسی را گویند که امام او را برای گرفتن عشر از تجار مأمور طرق و شوارع کرده تا وجه مأخوذه از آنها را هزینه ٔ ا...
-
عاشر
فرهنگ فارسی معین
(ش ) 1 - (اِفا.) ده یک گیرنده . 2 - (ص .) دهم ، دهمین .
-
عاشر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āšer دهم؛ دهمین.
-
واژههای مشابه
-
محمد عاشر
لغتنامه دهخدا
محمد عاشر. [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ش ِ ] (اِخ ) احنف بن عثمان . هفدهمین از ملوک بنی نصردر غرناطه (848 - 849 هَ . ق . و نوبت دوم از 850 - 857 هَ . ق .) (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 94).
-
واژههای همآوا
-
اعشر
لغتنامه دهخدا
اعشر. [ اَ ش َ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ). گول و احمق . (ناظم الاطباء). احمق . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
عاشره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عاشرَة، مؤنثِ عاشر] 'āšere = عاشر
-
دهم
فرهنگ فارسی معین
(دَ هُ) (ص .) عدد ترتیبی برای ده ، در مرحلة ده ، عاشر.
-
جوهر فعال
لغتنامه دهخدا
جوهر فعال . [ ج َ / جُو هََ رِ ف َع ْعا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عقل عاشر، چه حکما گویند که سوای نه فرشته و هشت فلک همه ٔ عالم را بحکم حق تعالی عقل عاشر آفریده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
نااوسی
لغتنامه دهخدا
نااوسی . (ص نسبی ) منسوب به نااوس : عاشر آن اکرم معاشر شرگوئی از گبرکان نااوسی است .انوری .
-
اغزاوی
لغتنامه دهخدا
اغزاوی . [ ] (اِخ ) محمدبن احمد. او راست : شرح الاغزاوی علی نظم ابن عاشر. رجوع به معجم المطبوعات شود.
-
عاشرة
لغتنامه دهخدا
عاشرة. [ ش ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث عاشر. || آیت دهم از ده آیت قرآن . ج ، عواشر و اعشارة. || (اِ) نصیب قمار و جز آن . (منتهی الارب ). || پر نوک بال مرغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
دهم
لغتنامه دهخدا
دهم . [ دَهَُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چیزی که در مرتبه ٔ ده واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). عاشر. (منتهی الارب ). دهمین . دهمی . که در مرتبه ٔ دهم است . (یادداشت مؤلف )؛عشر؛ دهم شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).