کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عازم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عازم
/'āzem/
معنی
۱. کسی که عزم و ارادۀ کاری میکند؛ قصدکننده بر انجام کاری.
۲. آنکه قصد دارد به طرف جایی حرکت کند.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
رهسپار، راه
دیکشنری
bound, for
-
جستوجوی دقیق
-
عازم
لغتنامه دهخدا
عازم . [ زِ ] (ع ص ) آهنگ کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کوشش کننده . (ناظم الاطباء). کسی که اراده ٔ حتمی به انجام کاری کند. (فرهنگ نظام ).
-
عازم
فرهنگ واژههای سره
رهسپار، راه
-
عازم
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - قصد کننده ، اراده کننده ، کوشش کننده . 2 - در فارسی : مسافر، رونده .
-
عازم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'āzem ۱. کسی که عزم و ارادۀ کاری میکند؛ قصدکننده بر انجام کاری.۲. آنکه قصد دارد به طرف جایی حرکت کند.
-
عازم
دیکشنری فارسی به عربی
ذهاب
-
واژههای مشابه
-
عازم شدن
لغتنامه دهخدا
عازم شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آهنگ کردن . قصد کردن : یارب بفضل خویش ببخشای بنده راآن دم که عازم سفر آن جهان شود.سعدی .
-
عازم شدن
فرهنگ واژههای سره
روانه شدن، رهسپارشدن، رهسپار شدن
-
عازم شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِبتعثَ
-
عازم…شد
دیکشنری فارسی به عربی
اِتَّجَهَ إلي
-
عازم شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اجازة , اصعد , بداية
-
واژههای همآوا
-
اعظم
فرهنگ نامها
(تلفظ: aezam) (عربی) بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، بزرگوار، بزرگوارتر؛ از صفات خدوند.
-
اعظم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اعاظم] 'a'zam ۱. بزرگتر.۲. بزرگوارتر.
-
اعظم
فرهنگ فارسی معین
(اَ ظَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - بزرگتر، بزرگوارتر. 2 - درشت تر.