کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عار و ننگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عار و ننگ
فرهنگ گنجواژه
ننگ.
-
جستوجو در متن
-
بی ننگ
لغتنامه دهخدا
بی ننگ . [ ن َن ْ ] (ص مرکب ) (از: بی + ننگ ) بی عیب و بی عار و بی وقار باشد، چه ننگ بمعنی عیب و عار است . (برهان ) (آنندراج ). بی شرم . بی عار. رسوا و بی آبرو. (از ناظم الاطباء). آنکه ننگ ندارد. آنکه از ننگ نپرهیزد (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف )....
-
ننگ داشتن
لغتنامه دهخدا
ننگ داشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) عار داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). تذمم . استنکاف . نکف . فخر. (از تاج المصادر بیهقی ) : تو را ننگ باید همی داشتن به خیره همی چون کنی افتخار؟ ناصرخسرو.ننگ دارم که شوم کرکس طبعکز خرد نام همای است مرا. خاقانی .- ننگ داش...
-
بی درد
لغتنامه دهخدا
بی درد. [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + درد) که درد ندارد. (یادداشت مؤلف ). بیرنج . بیحس . (ناظم الاطباء). که دردی ندارد. آنکه بی رنج و بی حس است . که بی درد است . || که درد نیارد. که موجب درد نشود: کافور، آمپولی بی درد است . || بی غم و اندوه . بی مصیبت ...
-
ننگ
لغتنامه دهخدا
ننگ . [ ن َ ] (اِ) شرم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حیا. (آنندراج ). خجلت . (فرهنگ فارسی معین ). عار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (منتهی الارب ). شرم دائم که آدمی را افتد برای ارتکاب کاری بد، چه آن خود مرتکب شده باشد ی...
-
آر
لغتنامه دهخدا
آر. (ع اِ) عار و ننگ .
-
سبت
فرهنگ فارسی معین
(سُ بَّ) [ ع . سبة ] (اِ.) ننگ و عار.
-
وصمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وصمة] [قدیمی] vasmat ۱. سستی در بدن.۲. ننگ؛ عیب و عار.
-
کهب
لغتنامه دهخدا
کهب . [ ک َ / ک ِ هَِ ] (اِ) ننگ و عار. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). به معنی ننگ و عار باشد، و به کسر اول نیز به نظر آمده است . (برهان ) (آنندراج ).
-
مبت
لغتنامه دهخدا
مبت . [ م َ ] (ع اِ) عار و ننگ . (غیاث ) (آنندراج ).
-
لزام
لغتنامه دهخدا
لزام . [ ل َ ] (ع ِ ص )سبة لزام ؛ ننگ و عار پیوسته و لازم . (منتهی الارب ).
-
عبد
لغتنامه دهخدا
عبد. [ ع َ ب ِ ] (ع ص ) مرد با ننگ و عار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غضبان . (اقرب الموارد).
-
محمیة
لغتنامه دهخدا
محمیة. [ م َ ی َ ] (ع مص ) محمیت . حَمیَّة. ننگ و عار داشتن . (منتهی الارب ).
-
ننگ آمدن
لغتنامه دهخدا
ننگ آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) عار داشتن . شرم داشتن : بدو گفت رستم به یک ترک جنگ همانا نسازد که آیَدْش ننگ . فردوسی .با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ اژدها را حرب ننگ آید که با حربا کند. منوچهری .- ننگ آمدن کسی را از چیزی ؛ از آن عار د...