کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عاری
/'āri/
معنی
۱. برهنه؛ لخت.
۲. بیبهره؛ بدونِ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بری، فاقد، مبرا
۲. برهنه، پتی، لخت
دیکشنری
barren, naked, void, devoid
-
جستوجوی دقیق
-
عاری
لغتنامه دهخدا
عاری . (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن عبدالرحمان الاریحاوی عاری در سالهای 1018 - 1199 هَ . ق . می زیست و یکی از فقها و مفتیان بود. (الاعلام زرکلی ).
-
عاری
لغتنامه دهخدا
عاری . (ع ص ) برهنه . ج ، عُراة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجل عاری الاشاجع؛ مردی که گوشت ندارد. (مهذب الاسماء). کسی که به بیماری «عروا» مبتلا شود. (اقرب الموارد). || مبرا و بی مو. || صاف . || معاف . || ساده . نادان . (ناظم الاطباء). ...
-
عاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. بری، فاقد، مبرا ۲. برهنه، پتی، لخت
-
عاری
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) 1 - برهنه ، لخت . 2 - فاقد.
-
عاری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āri ۱. برهنه؛ لخت.۲. بیبهره؛ بدونِ.
-
عاری
دیکشنری فارسی به عربی
عاري , فراغ
-
واژههای مشابه
-
عاري
دیکشنری عربی به فارسی
برهنگي گراي , طرفدار برهنگي
-
عاري
دیکشنری عربی به فارسی
لخت , عريان , ساده , اشکار , عاري , برهنه کردن , اشکارکردن , برهنه , عادي , پوچ , بي اثر
-
بی عاری
لغتنامه دهخدا
بی عاری . (حامص مرکب ) باعاری (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف ). || در تداول مردم ، بی چشم و رویی . || تنبلی .
-
بی عاری
لهجه و گویش تهرانی
لاابالیگری
-
بی عاری کردن
لغتنامه دهخدا
بی عاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی چشم و رویی کردن . تنبلی کردن .
-
عاری از هوش
دیکشنری فارسی به عربی
عقل باطن
-
عاری از فایده
دیکشنری فارسی به عربی
عديم الفائدة
-
عاری از زندگی
دیکشنری فارسی به عربی
ميت