کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عادل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عادل
/'ādel/
معنی
آنکه رفتارش توٲم با عدل و داد است؛ دادگر.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
دادگر، دادگستر
دیکشنری
just
-
جستوجوی دقیق
-
عادل
لغتنامه دهخدا
عادل . [ دِ ] (اِخ ) ابن علی بن عادل حافظ معلم . از شعرای سده ٔ دهم . کتاب «ترجمان » علامه ٔ جرجانی را به ترتیب حروف هجا مرتب کرده است . رجوع شود به الذریعه ج 9 ص 663.
-
عادل
لغتنامه دهخدا
عادل . [ دِ ] (اِخ ) لقب انوشروان است : همی نازد بعهد میر مسعودچو پیغمبربه نوشروان عادل . منوچهری .به آنچه ملک عادل انوشروان کسری بن قباد سعادت ذات ... (کلیله و دمنه ).
-
عادل
لغتنامه دهخدا
عادل . [ دِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدا.
-
عادل
لغتنامه دهخدا
عادل . [ دِ ] (ع ص ) داددهنده . ج ، عدول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقابل فاسق . || مشرک که غیر حق تعالی را به حق برابر و شریک سازد. (مهذب الاسماء). و منه قول امراءة للحجاج انک لقاسط عادل ؛ أی مشرک . (اقرب الموارد). || راست . درست . مستقیم ؛ میزان...
-
عادل
فرهنگ نامها
(تلفظ: ādel) (عربی) آن که اعمال و رفتارش مطابق با عدالت ، انصاف و قانون است ؛ دادگر .
-
عادل
فرهنگ واژههای سره
دادگر، دادگستر
-
عادل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] (اِفا.) دادگر، داد دهنده . ج . عدول .
-
عادل
دیکشنری عربی به فارسی
منصف , متساوي
-
عادل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'ādel آنکه رفتارش توٲم با عدل و داد است؛ دادگر.
-
عادل
دیکشنری فارسی به عربی
فقط , مستقيم , نزيه
-
عادل
واژهنامه آزاد
منصف بیطرف باوجدان
-
واژههای مشابه
-
عادل اول
لغتنامه دهخدا
عادل اول . [ دِ ل ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) لقب سیف الدین ابوبکر ایوبی برادر سلطان صلاح الدین است . رجوع به سیف الدین ابوبکر شود.
-
عادل صفوی
لغتنامه دهخدا
عادل صفوی . [ دِ ل ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) تخلص شاه طهماسب صفوی است . رجوع به طمهاسب شاه اول در این لغت نامه و الذریعه ج 9 ص 663 شود.
-
عادل آباد
لغتنامه دهخدا
عادل آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔشهرستان خرم آباد. در 2هزارگزی شمال باختری الشتر و 2هزارگزی شمال باختر شوسه ٔ خرم آباد به الشتر واقع، جلگه و سردسیر و مالاریایی است و 110 تن سکنه دارد. آب آن از رود امیری تأمین میشود. محصول...