کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاجز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باطل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابطل , احبط , الغ , الغاء , ختم , عاجز , فراغ , وزع
-
درمانده کردن
لغتنامه دهخدا
درمانده کردن . [ دَدَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مانده کردن . عاجز کردن . ناتوان ساختن . اًعضال . اًعیاء. (از منتهی الارب ).
-
مانده کردن
لغتنامه دهخدا
مانده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عاجز کردن . از کار انداختن . اعیاء کردن . عاجز کردن . اتعاب . ضعیف کردن . تضعیف . اکلال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کوفته کردن . خسته کردن (به معنی متداول امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و او را ...
-
پنبه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) 1 - (مص ل .) گریختن . 2 - (مص م .) پراکنده ساختن . 3 - خاموش کردن . 4 - منکر شدن . 5 - عاجز گردانیدن .
-
مجاب کردن
لغتنامه دهخدا
مجاب کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مفحم کردن . در جدالی لفظی مخاطب را از دادن جواب عاجز ساختن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مناظره کسی را مغلوب کردن .
-
مات کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به تعجبواداشتن، شگفتزده کردن، مبهوت کردن، بهتزده کردن ۲. حیران کردن، حیرتزده کردن، متحیر کردن، سرگردان کردن ۳. عاجز کردن، درمانده کردن ۴. در تنگنا قرار دادن (حریف) ۵. از حرکت بازداشتن (مهره شاه حریف درشطرنج)، شهمات
-
خبردار کردن
لغتنامه دهخدا
خبردار کردن . [ خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آگاهی دادن . اطلاع دادن . (از ناظم الاطباء) : وگر دانم که عاجز گشتم از کارکنم باری شهنشه را خبردار. نظامی .زی پدرش رفت و خبر دار کردتا پدرش چاره ٔ آن کار کرد. نظامی .همان یار خود را خبردارکردکه اونیز خورد آ...
-
تاوان کردن
لغتنامه دهخدا
تاوان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مصادره . (منتهی الارب ). جریمه گرفتن . دریافت خسارت : بگربه ده دل و عکه سپرز و خیم همه وگر یتیم بدزدد بزنْش و تاوان کن . کسائی .هلاهل است خلاف خدایگان عجم بجز بجان نکند مر چشنده را تاوان . عنصری .رجوع به تاوان و سای...
-
پنبه کردن
لغتنامه دهخدا
پنبه کردن . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گریختن و گریزانیدن . (برهان قاطع) (فرهنگ خطی ). واریشتن . رشته را باز کردن بصورت پنبه . || پریشان و پراکنده ساختن و متفرق گردانیدن . (برهان قاطع). متفرق کردن . (فرهنگ خطی ) : رای تو پنبه کرد ...
-
شیار کردن
لغتنامه دهخدا
شیار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکافتن زمین با گاوآهن . (ناظم الاطباء). شخم زدن . شدیار کردن . آهن گاو راندن . اباثة. حرث . بدرازا شکافتن . بدرازا رخنه افکندن . (یادداشت مؤلف ). شکافتن زمین با گاوآهن برای پاشیدن تخم . و به شکاف در غیر زمین نیز اطل...
-
زخم کردن
لغتنامه دهخدا
زخم کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح کردن . (آنندراج ). زدن . ضربه وارد آوردن : غلامی که ویرا اقماش گفتندی ... در آمد و بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد. (تاریخ بیهقی ). اول کسی که تبرزین و ناچخ بساخت او بود تا مزدک را زخم کند ....
-
صرف کردن
لغتنامه دهخدا
صرف کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بکار بردن . هزینه کردن . خرج کردن . مصرف کردن . نفقه کردن : و یک دینار از آن اثارات بخزانه ٔ خویش نگذاشت و بهیچ سپاهی نداد الا که همه در خیرات صرف کرد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 91).نداشت چشم بصیرت که گرد کرد و نخورد...
-
تدبیر کردن
لغتنامه دهخدا
تدبیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وضع کردن و اندازه گرفتن . (ناظم الاطباء). || تدبیر ساختن .اندیشیدن . چاره جویی کردن . عاقبت اندیشی : ایشان تدبیر کردند که سوی خاقان ، رسول فرستند و هدیه و ساو و باج بپذیرند تا او بازگردد و در مملکت ایشان فساد نک...
-
پی کردن
لغتنامه دهخدا
پی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی کردن چیزی یا کسی یا فکری را تعقیب کردن آن . دنبال کردن آن . تعاقب کردن آن : وانچه زو درگذشته هم نگذاشت یا پی اش کرد، یا پی اش برداشت . نظامی .شد غلام ملک به می خوردن بشدنداز پی اش به پی کردن . اوحدی .دزد گ...
-
دعا کردن
لغتنامه دهخدا
دعا کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست کردن از درگاه خدا. از خدا چیزی طلب کردن . چیزی اعم از بد و نیک برای کسی از خدا خواستن . ارتسام . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : نکنم جز دعای نیک آری کار چون من کسی دعا باشد.مسعودسعد.همتت را کنم بواجب مدح دول...