کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاجز ماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاجز ماندن
لغتنامه دهخدا
عاجز ماندن . [ ج ِ دَ ] (مص مرکب ) ناتوان شدن . درماندن : قامتی داری که سحری میکندکاندران عاجز بماند سامری . سعدی .جهان آن تو و تو مانده عاجزز تو محروم تر کس دیده هرگز.شبستری .
-
واژههای مشابه
-
عاجز سرابی
لغتنامه دهخدا
عاجز سرابی . [ ج ِ زِ س َ ] (اِخ ) شاعری است و دیوان او به چاپ رسیده است . رجوع به دانشمندان آذربایجان و نگارستان و الذریعه ج 9 ص 662 شود.
-
عاجز شدن
لغتنامه دهخدا
عاجز شدن . [ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درماندن . فروماندن : بفعل نکو جمله عاجز شدندفرومایه دیوان ز پر مایه جم . ناصرخسرو.نبینی که چون گربه عاجز شودبرآرد به چنگال چشم پلنگ . سعدی .مرو زیر بار گنه ای پسرکه حمال عاجز شود در سفر. سعدی (بوستان ).چنان در حصا...
-
عاجز کردن
لغتنامه دهخدا
عاجز کردن . [ ج ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) درمانده کردن . ناتوان ساختن : کمالت عاجزم کرد و عجب نیست که تو هم عاجزی اندر کمالت . خاقانی .موران به اتفاق شیر را عاجز کنند. (مجالس سعدی ص 23).
-
عاجز مرندی
لغتنامه دهخدا
عاجز مرندی . [ ج ِ زِ م َ رَ ] (اِخ ) شاعری آذربایجانی است ونام او حاج میرزا یوسف است . تربیت او را در دانشمندان آذربایجان معرفی کرده است . (الذریعه ج 9 ص 662).
-
عاجز شدن
فرهنگ واژههای سره
فروماندن، درماندن
-
عاجز کننده
دیکشنری فارسی به عربی
ملح
-
عاجز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اهجم , ثريد , ضائق
-
عاجز شدن
دیکشنری فارسی به عربی
قماش السحيف
-
عاجز و بیعار
فرهنگ گنجواژه
ناتوان.
-
جستوجو در متن
-
ضمن
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برجای ماندن . 2 - عاجز شدن .
-
ضمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zaman برجای ماندن؛ عاجز شدن؛ بیمار و زمینگیر شدن؛ برجاماندگی؛ زمینگیری.
-
ضمن
لغتنامه دهخدا
ضمن . [ ض َ م َ ] (ع مص ) بر جای ماندن و عاجز شدن . (منتهی الارب ). بر جای ماندن . (منتخب اللغات ). برجاماندگی . (منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). زمین گیری . || پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب ).