کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عابر
/'āber/
معنی
عبورکننده؛ گذرنده؛ رهگذر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
راهگذر، رونده، رهگذر
برابر فارسی
رهگذر
دیکشنری
passing, passer, passerby
-
جستوجوی دقیق
-
عابر
لغتنامه دهخدا
عابر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح . (آنندراج ) (منتهی الارب ). در لباب الانساب عابربن ارفخشدبن سام بن نوح ، ضبط شده است .
-
عابر
لغتنامه دهخدا
عابر. [ ب ِ ] (ع ص ) عبورکننده و راه گذرنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ).- عابر سبیل ؛ راه گذر. مسافر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به همین ترکیب شود. || با اشک ، گویند رجل عابر و امراءة عابر. (منتهی الارب ).
-
عابر
واژگان مترادف و متضاد
راهگذر، رونده، رهگذر
-
عابر
فرهنگ واژههای سره
رهگذر
-
عابر
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (اِفا.) راهگذر، گذرنده . ج . عابرین .
-
عابر
دیکشنری عربی به فارسی
زود گذر
-
عابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'āber عبورکننده؛ گذرنده؛ رهگذر.
-
عابر
دیکشنری فارسی به عربی
مسافر
-
واژههای مشابه
-
crosswalk
گذر عابر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] محل خطکشیشده برای عبور عابر پیاده و دوچرخه و مانند آن از عرض راه
-
عابر بانک
فرهنگ واژههای سره
خودپرداز
-
عابر پیاده
فرهنگ واژههای سره
پیاده
-
عابر للقارات
دیکشنری عربی به فارسی
بين قاره اي , درون بري
-
walking speed
سرعت عابر پیاده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] سرعت عابران در گذرگاههای عرضی عابر پیاده متـ . سرعت پیاده 2