کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظَلَّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ظل
فرهنگ فارسی معین
(ظِ لّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سایه . 2 - پناه ، کنف . 3 - تیرگی شب .
-
ذل
لغتنامه دهخدا
ذل . [ ذِل ل ] (ع اِ) روش . طور. طریقه . مجری . عادت . ج ، اذلال : امور اﷲ جاریة اذلالها (یا) علی اذلالها؛ ای مجاریها. و جاء علی اذلاله ؛ به روش و طور خویش آمد. دعه علی اذلاله ؛ او را بر حال خود بمان . || (ص ) اذلال ناس ؛ مردم کم پایه . (منتهی الارب ...
-
ذل
لغتنامه دهخدا
ذل . [ ذُل ل ] (ع اِمص ) خواری .(مهذب الاسماء). هوان . هون . ذلت . مذلت . خوار گردیدن .خوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ذُلالت . ذَلالت . قوله تعالی : و لم یکن له ولی من الذل . (قرآن 111/17)؛ و نمی باشد مر او را دوستاری از مذلت . (تفسیر ابوالفتوح راز...
-
زل
لغتنامه دهخدا
زل . [ زَل ل ] (ع مص ) بلغزیدن قوم . (تاج المصادر بیهقی ). لغزیدن .(ترجمان القرآن ) (دهار). لغزیدن در گل . || لغزیدن در سخن و خطا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سپری شدن عمر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب...
-
زل
لغتنامه دهخدا
زل . [ زِ ] (اِ) گوسفند بی دنبه و آن نوعی از گوسفند است که در ایران نبود و به تازگی معدودی آورده اند و گوسفندان سواحل مازندران از جنس زل است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و دویست و هشتاد هزار گوسفند از... و زل خاص او در دست چوپانان . (تاریخ طبرستان )...
-
زل
لغتنامه دهخدا
زل . [ زِ ] (اِخ ) شهری در بلژیک (فلاندر شرقی ) و بر کنار اسکو واقع است و 14500 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
-
زل
لغتنامه دهخدا
زل . [ زِل ل ] (اِ) آفتاب زل ؛ آفتابی سخت گرم و بی ابر: در زل آفتاب ؛ زل گرما و در تیزی حرارت آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زل
لغتنامه دهخدا
زل . [ زُل ل ] (ع ص ) لغزان . یقال : مقام زل ؛ جای لغزان و کذا زحلوفة زل ؛ جای لغزیدن لغزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ضل
لغتنامه دهخدا
ضل . [ ض َل ل / ض ُل ل ] (ع اِمص ) هلاکی . (منتهی الارب ). هلاک . (منتخب اللغات ). || گمراهی . قولهم : ضل بن ضل (بکسر و ضم اول در هر دو)؛یعنی او بسیار در پی ضلالت و غرق در آن و شیفته ٔ آن است . (منتهی الارب ). ضل بن ضل ؛ فرورونده ٔ در گمراهی . (منتخب...
-
ذل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذلّ] [قدیمی] zol[l] ۱. پست و زبون شدن؛ خوار شدن؛ خواری.۲. نرمی.۳. فروتنی.۴. انقیاد.
-
ظل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ظلّ] zel[l] ۱. سایه.۲. [قدیمی، مجاز] پناه؛ توجه؛ عنایت.〈 ظل ظلیل: [قدیمی]۱. سایۀ دائم. Δ به طریق مبالغه گفته میشود.۲. [مجاز] لطف و حمایت بیشائبه.
-
ذُّلِّ
فرهنگ واژگان قرآن
ذليلي - کوچکي -ناتواني (در عبارت "ﭐخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ ﭐلذُّلِّ "کنايه اي است برگرفته ازحالتي که جوجه براي طلب غذا از پدرومادرش به بالهاي خود مي دهد و منظور اين است که در برابر پدر ومادرت اين چنين باش .همچنين در عبارت "لَمْ يَکُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّ...
-
ضَلَّ
فرهنگ واژگان قرآن
گم کرد (عبارت "ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ يَفْتَرُونَ " یعنی : آنچه را همواره به دروغ شريك خدا انگاشته بودند [گم شده] از دستشان مىرود)
-
ظِلٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
سايه (مقصود از ظل چيزي ، حد آن چيز است ، و به همين جهت آن را از خداي سبحان نفي و در باره غير او اثبات کردند )
-
زِلّ
لهجه و گویش بختیاری
zel ضخیمتر، درشتتر، خشنتر.