کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظهیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ظَهِيرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
ياور - پشتيبان
-
ظهیر امیرالمؤمنین
لغتنامه دهخدا
ظهیر امیرالمؤمنین . [ ظَ رِ اَ رُل ْ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) لقب حسن بن علی بن صدقه جلال الدولة و جلال الدین ، مکنی به ابی علی است . (تجارب السلف ص 296). رجوع به حسن ... شود.
-
ظهیر خلیفةا
لغتنامه دهخدا
ظهیر خلیفةا. [ ظَ رُ خ َ ف َ تِل ْ لاه ] (اِخ ) لقب مسعودبن محمود غزنوی است . رجوع به مسعود... غزنوی شود. (تاریخ بیهقی ص 298).
-
بی ظهیر
لغتنامه دهخدا
بی ظهیر. [ ظَ ] (ص مرکب ) بی یار و یاور. بی پشتیبان : سلطان عزم غزنه کرد و هیبت رایت او دوردست افتاد. امیر ابوالفوارس بی ظهیر و مجیر بماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 391). رجوع به ظهیر شود.
-
واژههای همآوا
-
زهیْر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zohayr) در لغت به معنی شکوفه دار و درخت پر شکوفه است ؛ (در اعلام) از شهدای کربلا ؛ و نیز نام پهلوانی ایرانی و چند تن از مشاهیر .
-
زحیر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ناله ، زاری . 2 - پیچش شکم .
-
زحیر
لغتنامه دهخدا
زحیر. [ زَ ] (ع اِ) پیچاک شکم که خون برآرد. زحار و زحارة بمعنی زحیر آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در اصطلاح طبیبان ، جنبشی (پیچشی ) است در روده ٔ راست (بزرگ ) که شخص را ناچار میکند که برای دفع براز برخیزد اما چون به مبرز رود، چیزی جز اندکی مخاط...
-
زحیر
لغتنامه دهخدا
زحیر. [ زَ ] (ع مص ) دم سرد و یا ناله بر آوردن . و زحار و زحارة بمعنی زحیر است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دم زدن زن هنگام زاییدن با ناله و پریشانی ، یا برآوردن این زن آوازی شبیه ناله ازروی درد. و این معنی اخیر مشهورتر است . زحارة و زحار ن...
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فهرست ولف ) : سر مایه و پیشروشان زهیرکه آهو ربودی ز چنگال شیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1280).
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زَ ] (ع ص ) شکوفه دار و درخت پرشکوفه . (غیاث ) (آنندراج ).
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زَ ] (ع ص ) لاغری بواسطه ٔ بیماری . || غمناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). به هر دو معنی رجوع به اشتینگاس شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن ابی سلمی (530 - 627 م .) . شاعر عرب در دوره ٔ جاهلیت و از اصحاب معلقات . وی در وصف دقیق و تنسیق کلام متین بود و از مشهورترین شعرای عصر خود به شمار می رفت . او را دیوانی است و یکی از سه شاعر متقدم عرب است و آن دو دیگر امروء...
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن القین البجلی . یکی از اصحاب امام حسین (ع ) که در واقعه ٔ روز عاشورا به شهادت رسید. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 46 و 51 و 53 شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن جناب الکلبی ، از بنی کنانةبن بکر از مردم یمن . خطیب و شاعر بنی قضاعة و رسول آنان در نزد ملوک دوران جاهلیت بود.عمری دراز کرد. بسال 60 قبل از هجرت بخاطر افراط درشراب خواری درگذشت . شهرت او در جنگهای بکر و تغلب است . (از اعلا...