کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظهیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظهیر
/zahir/
معنی
یارویاور؛ مددکار؛ همپشت؛ پشتیبان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پشتیبان، پناه، حامی، مددکار، معین، یاریگر، یاور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ابن رافع. صحابی است .
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ابن محمد ابوالمنذر. تابعی است .
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) حسن بن ظئر، مکنی به ابی علی فارسی ، معروف به ظهیر. مردی فقیه و لغوی و نحوی بود و در قاهره به سال 598 هَ . ق . بدرود حیات گفت . یاقوت گوید ابوجعفر محمدبن عبدالعزیز الادریسی الحسنی الصعیدی شاگرد ظهیر در قاهره به سال 612 مرا گفت که :...
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ظهیرالدین طاهربن محمد الفاریابی ، مکنی به ابوالفضل ، ملک الکلام و صدرالحکماء. دولتشاه سمرقندی در تذکره گوید: شاعری است به غایت اهل و فاضل ودر شاعری مرتبه ٔ عالی دارد چنانکه بعضی از اکابر و افاضل متفقند که سخن او نازکتر و باطراوت ت...
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) ظهیرالمُلک . رجوع به علی بن حسن بیهقی ، شرف الدین ظهیرالملک عامل هراة شود. (تتمه ٔ صوان الحکمة).
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) فارسی . شهرزوری گوید شهاب الدین مقتول بصائر را نزد ظهیر خوانده بوده است . رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمة ج 12 ص 8 شود.
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (ع ص ، اِ) هم پشت . مدد. یار. یاور. مددکار. ظِهرة. ظُهرة. پشتیوان . پشتیبان . یاریگر. کمک . ج ، ظُهَراء. (مهذب الاسماء): و الملائکة بعد ذلک ظهیر. (قرآن 4/66).بدان منگر ای خواجه گر ظاهری نبینی همی مرد دین را ظهیر. ناصرخسرو.پشت احکام قران ...
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ] (اِخ ) فاریابی . رجوع به ظهیرالدین طاهر... شود.
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظُ هََ ] (اِخ ) نام گروهی است از عرب . رجوع به بنی ظهیر شود.
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ظَ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن علی بلخی . متوفی در 553 هَ . ق . او راست : شرح الجامع الصغیر محمدبن حسن شیبانی ، ممدوح مسعودسعد. رجوع به شواهد کلمه ٔ ظهیر شود.
-
ظهیر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zahir) (عربی) (در قدیم) پشتیبان ، یاور ؛ (در اعلام) ظهیر فاریابی شاعر معروفِ ایرانی قرنِ ششم(هـ.ق).
-
ظهیر
واژگان مترادف و متضاد
پشتیبان، پناه، حامی، مددکار، معین، یاریگر، یاور
-
ظهیر
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (ص .) پشتیبان ، یاری کننده .
-
ظهیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] zahir یارویاور؛ مددکار؛ همپشت؛ پشتیبان.