کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظل السلطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظل السلطان
لغتنامه دهخدا
ظل السلطان . [ ظِل ْ لُس ْ س ُ ] (اِخ ) مسعودمیرزا، فرزند ناصرالدین شاه (1266- 1336 هَ . ق .).
-
واژههای مشابه
-
ظِلٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
سايه (مقصود از ظل چيزي ، حد آن چيز است ، و به همين جهت آن را از خداي سبحان نفي و در باره غير او اثبات کردند )
-
ظَلَّ
فرهنگ واژگان قرآن
دائماً بود(از افعال ناقصه است که معني اش با عبارت بعدش کامل مي گردد. "ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً" :)
-
ظل اول
لغتنامه دهخدا
ظل اول . [ ظِل ْ ل ِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هو العقل الاول لأنّه اول عین ظهرت بنوره تعالی و قبلت صورة الکثرة التی هی شؤون الوحدة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
ظل تمام
لغتنامه دهخدا
ظل تمام . [ظِل ْ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط مماس با دایره که متمم زاویه باشد.
-
ظل حق
لغتنامه دهخدا
ظل حق . [ ظِل ْ ل ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خلیفه و پادشاه باشد.
-
ظل خدا
لغتنامه دهخدا
ظل خدا. [ ظِل ْ ل ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظل ّ حق . (برهان قاطع).
-
ظل زمین
لغتنامه دهخدا
ظل زمین . [ ظِل ْ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است . (برهان قاطع).
-
ظل ظلیل
لغتنامه دهخدا
ظل ظلیل . [ ظِل ْ ل ِ ظَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سایه که دایم ماند و سایه ٔ کشیده و دراز و سایه ٔ تمام و کمال . رجوع به ظل شود.
-
ظل ا
لغتنامه دهخدا
ظل ا. [ ظِل ْ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) سایه ٔ خدا.صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: و به اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایه ٔ هر شیئی صاحب اوست و حکایت میکند از ذات آن شخص . پادشاه نیز همین حال را دارد به ذات الهی که انتظام مملکت به ذات اوس...
-
ظل اله
لغتنامه دهخدا
ظل اله . [ ظِل ْ ل ُ اِ لاه ] (ع اِ مرکب ) هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضرة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و شاید کلمه ظل اﷲ بوده و طابع غلط کرده است .
-
افلاک ظل
لغتنامه دهخدا
افلاک ظل . [ اَ ظِل ل ] (ص مرکب ) پشت قوی . آنکه جای وی توانا و قوی باشد. (ناظم الاطباء). سخت حمایت . و این صفت ازآن ِ پادشاهی باشد که سایه ٔ لطف او محیط باشد جمله عالم را مانند افلاک ، پس معنی ترکیبی ، سایه ٔ همچو افلاک است چنانچه شیردل ای همچو شیر ...
-
خط ظل
لغتنامه دهخدا
خط ظل . [ خ َطْ طِ ظِل ل ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) نزد ارباب هیئت خط واصل بین رأس مقیاس و رأس ظل باشد. (یادداشت بخط مؤلف ): قطر ظل ؛ خط سایه .