کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زلح
لغتنامه دهخدا
زلح . [ زُ ل ُ ] (ع اِ) کاسه های بزرگ فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
زله
لغتنامه دهخدا
زله . [ زَ ل َه ْ ] (ع اِ) غم و اندوه که به ذات کسی برسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زله
لغتنامه دهخدا
زله . [ زَ ل َه ْ ] (ع مص ) زله زلهاً (بالتحریک )؛ طمع کردن . (از ذیل اقرب الموارد).
-
زله
لغتنامه دهخدا
زله . [ زَل ْ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) آنچه از طعام بهر کسی نگاهدارند. (غیاث اللغات ). طعام و خوردنی که شخص میهمان از مجلس ضیافت با خود ببرد. (ناظم الاطباء). آنچه برگیرند با خود از مائده ٔ دوستی یا خویش خود را یا دیگری را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ز...
-
زله
لغتنامه دهخدا
زله . [ زَل ْ ل َ / ل ِ / زِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پرنده ای است به گرمای صعب بانگ بردارد، بانگی تیز و او چند ناخنی باشد. و چزد نیز خوانندش . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 494). جانوری باشد شبیه به ملخ که پیوسته در میان غله زارها و هوای گرم فریاد طولانی کند و...
-
زله
لغتنامه دهخدا
زله . [ زَل ْه ْ ] (ع اِ) شکوفه و ریحان . || حسن و خوبی شکوفه و ریحان . || سنگی که بر آن آبکش ایستاده شود. || سرگشتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زله
لغتنامه دهخدا
زله . [ زِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) در تداول ، بمعنی ستوه و عجز می آید.- زله آمدن ؛ به ستوه آمدن . عاجز شدن . به تنگ آمدن . زله شدن . بجان آمدن .- زله آوردن ؛ عاجز کردن . به تنگ آوردن . به ستوه آوردن .- زله شدن ؛ زله آمدن . عاجز شدن . در تنگنا قرار گرف...
-
زله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zalle حشرهای سبزرنگ شبیه ملخ که بیشتر در غلهزار یافت میشود و صدای بلندی ایجاد میکند؛ جرواسک؛ چزد؛ زانه: ◻︎ بانگ زله کرد خواهد کرّ گوش / وایچ ناساید به گرما از خروش (رودکی: ۵۳۳).
-
زله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زلَّة] [قدیمی] zalle ۲. ولیمه و مهمانی عروسی.۳. خوردنی و خوراکی که از مهمانی با خود میبردند.
-
زَلَه
لهجه و گویش بختیاری
za:la 1. جرأت، شهامت؛ 2. صفرا، کیسه صفراza:la-s tarakid>:کیسه صفرایش ترکید> .
-
زِلّه
لهجه و گویش تهرانی
خسته، درمانده، بستوه آمدن
-
جستوجو در متن
-
ظلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zelāl ۱. [جمعِ ظِلّ] = ظل۲. [جمعِ ظُلَّة] = ظله
-
ظُّلَلِ
فرهنگ واژگان قرآن
سايبانها (جمع ظُلَّة )
-
ظلل
لغتنامه دهخدا
ظلل . [ ظُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ظُلَّة.
-
رفراف
لغتنامه دهخدا
رفراف . [ رَ ] (ع اِ) شترمرغ نر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). شترمرغ ،زیرا او نخست بالهای خود را می گسترد و بعد می دود. (از اقرب الموارد). || مرغی که آن را خاطف ظله گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خاطف ظله ؛ دم برآب زنک ...