کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظل
/zel[l]/
معنی
۱. سایه.
۲. [قدیمی، مجاز] پناه؛ توجه؛ عنایت.
〈 ظل ظلیل: [قدیمی]
۱. سایۀ دائم. Δ به طریق مبالغه گفته میشود.
۲. [مجاز] لطف و حمایت بیشائبه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پناه، سایه، کنف
۲. خیال، شبح
۳. تنعم، نعمت
۴. آسایش، آسودگی، راحت
دیکشنری
tangent
-
جستوجوی دقیق
-
ظل
لغتنامه دهخدا
ظل . [ ظَل ل ] (ع مص ) ظلول . ظَل َّ نهاره یفعل کذا؛ یعنی تمام روز میکند چنین .
-
ظل
لغتنامه دهخدا
ظل . [ ظِل ل ] (ع اِ) سایه . فی ٔ. مقابل ضِخ ّ و آفتاب و برخی گفته اند ظل سایه ٔ اول روز است و فی ٔ سایه ٔ آخر روز. || پناه . کنف . ج ، ظِلال ، ظُلول ، اظلال ، اَظِلّة. (متن اللغة) : در ظل فتح یابد عالم لباس امن چون شد برهنه چهره ٔ خورشیدوار تیغ. مسع...
-
ظل
لغتنامه دهخدا
ظل . [ ظُل ل ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَظَل ّ.
-
ظل
واژگان مترادف و متضاد
۱. پناه، سایه، کنف ۲. خیال، شبح ۳. تنعم، نعمت ۴. آسایش، آسودگی، راحت
-
ظل
فرهنگ فارسی معین
(ظِ لّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سایه . 2 - پناه ، کنف . 3 - تیرگی شب .
-
ظل
دیکشنری عربی به فارسی
سايه , حباب چراغ يا فانوس , اباژور , سايه بان , جاي سايه دار , اختلا ف جزءي , سايه رنگ , سايه دار کردن , سايه افکندن , تيره کردن , کم کردن , زير وبم کردن , ظل , سايه افکندن بر , رد پاي کسي را گرفتن , پنهان کردن
-
ظل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ظلّ] zel[l] ۱. سایه.۲. [قدیمی، مجاز] پناه؛ توجه؛ عنایت.〈 ظل ظلیل: [قدیمی]۱. سایۀ دائم. Δ به طریق مبالغه گفته میشود.۲. [مجاز] لطف و حمایت بیشائبه.
-
ظل
دیکشنری فارسی به عربی
ظل
-
واژههای مشابه
-
ظِلٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
سايه (مقصود از ظل چيزي ، حد آن چيز است ، و به همين جهت آن را از خداي سبحان نفي و در باره غير او اثبات کردند )
-
ظَلَّ
فرهنگ واژگان قرآن
دائماً بود(از افعال ناقصه است که معني اش با عبارت بعدش کامل مي گردد. "ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً" :)
-
ظل اول
لغتنامه دهخدا
ظل اول . [ ظِل ْ ل ِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هو العقل الاول لأنّه اول عین ظهرت بنوره تعالی و قبلت صورة الکثرة التی هی شؤون الوحدة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
ظل تمام
لغتنامه دهخدا
ظل تمام . [ظِل ْ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط مماس با دایره که متمم زاویه باشد.
-
ظل حق
لغتنامه دهخدا
ظل حق . [ ظِل ْ ل ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خلیفه و پادشاه باشد.
-
ظل خدا
لغتنامه دهخدا
ظل خدا. [ ظِل ْ ل ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظل ّ حق . (برهان قاطع).