کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظفر یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست یافتن
لغتنامه دهخدا
دست یافتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ظفر یافتن و مستولی گردیدن و به مراد رسیدن و غالب شدن باشد. (برهان ). غالب شدن . (غیاث ). ظفر یافتن و غالب شدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). مستولی شدن . سلطه . چیره شدن . فائزشدن . فوز یافتن . توفیق . ملک . موفق...
-
مَفَازاً
فرهنگ واژگان قرآن
ظفر يافتن و رسيدن به هدف - كاميابي
-
جذرگشای
لغتنامه دهخدا
جذرگشای . [ ج َ گ ُ ] (نف مرکب )گشاینده ٔ جذر. آنکه جذرعدد اصم را معلوم کند. در بیت زیر کنایه از ظفر یافتن بر مشکلات است : تخته ٔ خاک رزم را جذراصم شده ظفرخنجرشه چو هندویی جذرگشای معرکه .خاقانی .
-
استفلاح
لغتنامه دهخدا
استفلاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رستگاری یافتن . (منتهی الارب ). ظفر یافتن .
-
تارومار شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلعوقمع شدن، مغلوب شدن، مقهور شدن، منکوب شدن ≠ پیروز گشتن، ظفر یافتن ۲. پخشوپلا شدن، پراکنده شدن، متفرق شدن ≠ اجتماع کردن
-
حظوة
لغتنامه دهخدا
حظوة. [ ح ُ وَ ] (ع مص ) بهره مند شدن . بهره مند شدن و دولتی شدن . || ظفر یافتن بر چیزی . (منتهی الارب ).
-
فوز
دیکشنری عربی به فارسی
بردن , پيروز شدن , فاتح شدن , غلبه يافتن بر , بدست اوردن , تحصيل کردن , فتح , پيروزي , برد , برنده , دلکش , فريبنده , فتح و ظفر
-
ویل
لغتنامه دهخدا
ویل . [ وی / وَ / وِ ] (اِ) ظفر. (لغت فرس ). فتح و ظفر. نصرت . (برهان ). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش . (برهان ) (انجمن آرا). هنگام یافتن کاری به مراد. (لغت فرس ) : لَبْت سیب بهشت و من محتاج یافتن را همی نبینم ویل .رودکی (از لغت فرس اسدی ).
-
مَفَازَتِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
ظفر يافتن و رسيدن به هدفشان - كاميابيشان (مفازة مصدر ميمي از فوز به معناي ظفر يافتن و رسيدن به هدف . و در عبارت "وَيُنَجِّي ﭐللَّهُ ﭐلَّذِينَ ﭐتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ " حرف باء که بر سر اين کلمه در آمده باي ملابست و يا سببيت است ، پس فوزي که خدا ...
-
ویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] veyl ۱. فتح و ظفر؛ پیروزی.۲. فرصت: ◻︎ لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی: ۵۲۵).۳. پیشدستی و دست یافتن به چیزی.
-
ثقف
لغتنامه دهخدا
ثقف . [ ث َ / ث َ ق َ ] (ع مص ) دانستن . دریافتن . یافتن . || گرفتن بزودی . || زیرک و سبک و چالاک گردیدن . || ثفافت . || غالب آمدن در دانائی . || ظفر یافتن و رسیدن . || راست کردن نیزه .
-
غالب برآمدن
لغتنامه دهخدا
غالب برآمدن . [ ل ِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) غلبه کردن . ظفر یافتن بر. چیره شدن بر: شغرت برجلی فی الغریب ؛ غالب برآمدن مردمان را در حفظ غریب . (از منتهی الارب ).
-
قهر کردن
لغتنامه دهخدا
قهر کردن . [ ق َک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم کردن . || تغیر نمودن . (ناظم الاطباء). || در تداول فارسی ، قهر کردن با کسی یا از کسی ؛ از تکلم با او یا دیدار اوکراهت داشتن . ضد آشتی کردن . || غلبه کردن و ظفر یافتن . چیره شدن . || تعدی و ظلم و جور کردن . || م...
-
فیروز گشتن
لغتنامه دهخدا
فیروز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فیروز شدن . پیروزشدن . پیروز گشتن . غالب شدن . ظفر یافتن : چو یارش رای فرخ روز گشتی زمانه فرخ و فیروز گشتی .نظامی .
-
پیروز گردیدن
لغتنامه دهخدا
پیروز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) ظفر یافتن . پیروز شدن . غالب آمدن . دست یافتن . چیرگی یافتن . فاتح آمدن . پیروز گشتن : چو پیروز گردی زتن خون مریزچو شد دشمن بدکنش در گریز.فردوسی .