کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اظفر
لغتنامه دهخدا
اظفر. [ اَ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ ظُفر بندرت . (از متن اللغة). ج ِ ظُفر. (ناظم الاطباء). رجوع به ظفر شود.
-
victories
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیروزی ها، پیروزی، فتح، غلبه، نصرت، ظفر، چیرگی، فیروزی، فتح و ظفر
-
نصر
دیکشنری عربی به فارسی
پيروزي , فيروزي , ظفر , فتح , نصرت , فتح و ظفر , غلبه
-
victory
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیروزی، فتح، غلبه، نصرت، ظفر، چیرگی، فیروزی، فتح و ظفر
-
ناخن انگشت پا
دیکشنری فارسی به عربی
ظفر القدم
-
پیروزگاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] piruzgāri پیروزی؛ فتح؛ ظفر.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ظفر. رجوع به ابوعبداﷲبن ظفر و ابن ظفر حجةالدین ... صقلی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 395-397 ترجمه ٔ شماره ٔ 622 شود.
-
trophy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه، غنیمت، یادگاری پیروزی، نشان ظفر
-
پیروزمندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) piruzmandi ۱. کامیابی.۲. فتح؛ ظفر.
-
مَفَازاً
فرهنگ واژگان قرآن
ظفر يافتن و رسيدن به هدف - كاميابي
-
چیرگی
واژگان مترادف و متضاد
استیلا، پیروزی، تسلط، سلطه، سیطره، ظفر، غلبه
-
جهانگشایی
واژگان مترادف و متضاد
جهانگیری، ظفر، غلبه، فتح، کشورگشایی ≠ جهانداری
-
اظفار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ ظُفُر؛ ناخن ها.
-
ظافر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِفا.) ظفر یابنده ، پیروز، فیروز.
-
ابوهاشم
لغتنامه دهخدا
ابوهاشم . [ اَ ش ِ ] (اِخ ) ابن ظفر.