کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظفره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظفره
/zafare/
معنی
گوشت یا پوستی زائد که در گوشۀ چشم پدید آید و بهتدریج سبب نابینایی شود؛ ناخنۀ چشم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ظفرَة] (پزشکی) [قدیمی] zafare گوشت یا پوستی زائد که در گوشۀ چشم پدید آید و بهتدریج سبب نابینایی شود؛ ناخنۀ چشم.
-
واژههای مشابه
-
ظفرة
لغتنامه دهخدا
ظفرة. [ ظَ ف َ رَ ] (ع اِ) ناخنه ٔ چشم . علتی در چشم . پرده ای است که از ماق (گوشه ٔ انسی چشم ) به سفیدی تا سیاهی چشم کشیده شود. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ناخنه و آن عبارت است از زیاده ٔ عصبیه ای که درگوشه های چشم پیدا شده ، و چندان مدّ و بسط پ...
-
ظفرة
لغتنامه دهخدا
ظفرة. [ ظَ ف ِ رَ ] (ع ص ) چشم ناخنه برآمده . || مرد پیروز و به مطلوب رسیده .
-
ظفرة
لغتنامه دهخدا
ظفرة. [ ظُ رَ ] (ع اِ) نباتی است مفروش بر زمین ، برگش مدور و شبیه به ناخن و ظاهرش سبز و باطن سرخ تیره و ساقهاکه از میان برگها میروید قریب به شبری و باریک و گلش سِتَبر و بیخش به قدر بند انگشتی و سیاه و منقش به سفیدی و در بلاد تُستر بسیار است . در چهار...
-
واژههای همآوا
-
زفره
لغتنامه دهخدا
زفره . [ زِ رِ ] (اِخ ) دهی از بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان است که 2835 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
زفره
لغتنامه دهخدا
زفره . [ زِ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان است که در شهرستان اصفهان واقع است و 1288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
زفره
واژهنامه آزاد
در زبان انگلیسی به معنای رنگ میناییست. در زبان عربی نیز سافری خوانده شده.
-
جستوجو در متن
-
لستریة
لغتنامه دهخدا
لستریة. [ ل ری ی َ ] (اِ) ظفره . تستریة. رجوع به ظُفرة شود.
-
ظفر
لغتنامه دهخدا
ظفر. [ ظَ ] (ع اِ) ظفره . فودنج بری . پودنه ٔ بری .
-
اسنان الفار
لغتنامه دهخدا
اسنان الفار. [ اَ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زواید دقیقه که در اصل ظفره روید.
-
مظفور
لغتنامه دهخدا
مظفور. [ م َ ] (ع ص ) مردی که در چشم او ناخنه باشد. (منتهی الارب ). مبتلا به ظفره و ناخنک چشم . || آنکه بر وی پیروزمند شده باشند. || گم شده ای که پیدا شده باشد. (ناظم الاطباء).
-
تستریة
لغتنامه دهخدا
تستریة. [ ت ُ ت َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث تستری (منسوب به تستر) رجوع به دزی ذیل قوامیس عرب شود. (از معجم البلدان ). شوشتری . تستری : انه کان یتجر فی الثیاب التستریة. (معجم البلدان ج 2 ص 389). || نام گیاهی که آنرا بعربی ظفره نیز گویند. در نسخه ای ا...