کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظفرخان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظفرخان
لغتنامه دهخدا
ظفرخان . [ ظَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حسن گانگو علاءالدین ظفرخان شود.
-
ظفرخان
لغتنامه دهخدا
ظفرخان . [ ظَ ف َ ] (اِخ ) مظفرشاه اول ، از سلاطین گجرات . پسر یکی از افراد طایفه ٔ رجپوت است که اسلام آورد و در سال 794 هَ . ق . به حکومت گجرات نامزد گردید. او در 799 مستقل شد ولی راجه های رجپوت و قبیله ٔ وحشی بیل او را دور کردند و متصرفات وی محدود ...
-
جستوجو در متن
-
گانگو
لغتنامه دهخدا
گانگو. (اِخ ) رجوع به حسن گانگو علاءالدین ظفرخان شود.
-
حسن گانگو
لغتنامه دهخدا
حسن گانگو. [ ح َ س َ ] (اِخ ) علاءالدین ظفرخان . اولین تن از سلاطین بهمنی کلبرگه . از 748 - 759 هَ . ق . فرمانروائی کرد.
-
احسان
لغتنامه دهخدا
احسان . [ اِ ] (اِخ ) میرزا نواب ظفرخان . صاحب قاموس الاعلام گوید: او یکی از شعرا و امرای هندوستان است و وقتی ولایت کابل داشت و وی را دیوانی بفارسی است . وفات وی به سال 1073 هَ . ق . بوده است .
-
علاءالدین بهمنی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین بهمنی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ب َ م َ ] (اِخ ) حسن گانگو. مؤسس سلسله ٔ بهمنی در دکن . او از افاغنه ای است که در خدمت یکی از براهمه ٔ دهلی سر میکرد و در عهد سلاطین تغلقی بمقامات عالیه رسید و ظفرخان لقب یافت و در 748 هَ . ق . با لقب علاءالدین حس...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) تغلق . پنجمین از ملوک تغلق شاهان و پسر فتح خان و نواده ٔ فیروزشاه بود. به سال 790 هَ . ق . پس از مرگ جدش بر تخت دهلی نشست . بسبب نالایق بودن و اهمال در امور حکومت بعد از شش ماه از حکومت خلع گردید و ابوبکر تغلق شاه بن ظ...
-
یارفروشی
لغتنامه دهخدا
یارفروشی . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) کنایه از تعریف کردن و تحسین نمودن باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). کنایه از تعریف یار کردن . (آنندراج ). تعریف کردن . (جهانگیری ) : به هر کجا که رسم وصف دوستان گویم برای یارفروشی دکان نمی باید. ظفرخان احسن (از آنندراج )....
-
آشنا
لغتنامه دهخدا
آشنا. [ ش ْ / ش ِ ] (اِخ ) تخلص شاعری پارسی سرای هندوستانی ، موسوم به میرزا محمدطاهر، پسر نواب ظفرخان احسان که بنام عنایت خان معروف بوده . اشعار او را با عنوان کلیات آشنا جمع کرده اند. در مدح شاه جهان و داراشکوه قصاید بسیار دارد و1077 هَ .ق . درگذشته...
-
سر و برگ
لغتنامه دهخدا
سر و برگ . [ س َ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خیال . (غیاث ). دماغ . (آنندراج ). میل .هوی . خواهش : به سعی عاشقانه طبع او چون مایل افتاده سلیم از شوق آن دایم سر و برگ غزل دارد. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).ما به شوق ناله از بلبل به گلشن میرویم ورنه...
-
چراغان کردن
لغتنامه دهخدا
چراغان کردن . [ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چراغانی کردن . چراغ بسیار روشن کردن . (ناظم الاطباء). در جشن ، کوی و برزن را آئین بستن و چراغباران کردن . در اصطلاح عامه ، چراغبانی و چراغبانی کردن . چراغون کردن : جشنی عظیم کرد و چراغانی آنچنانک بر روز ه...
-
گجرات
لغتنامه دهخدا
گجرات . [ گ ُ ] (اِخ ) مؤلف آنندراج آرد: گجرات دیگر جرات نام ملکی از هندوستان . امیرخسرو گوید : گه به چشم زر دهم از گوجرات گاه به دیوگیر نویسم برات .دیوگیر نام دولت آباد و در این بیت به اخفای واو باید خواند تا سکته نشود، اگرچه سکته نیز مجوز است . ظه...
-
صائب
لغتنامه دهخدا
صائب . [ ءِ] (اِخ ) تبریزی . سلسله ٔ نسب مولانا سیدمحمدعلی صائب تبریزی به شمس الدین تبریزی معروف میرسد. والد ماجد وی میرزا عبدالرحیم که یکی از تجار معتبر تبارزه ٔ عباس آباد اصفهان بود از جمله ٔ اشخاصی است که به امر شاه عباس اول از تبریز کوچیده و در ع...
-
بیدر
لغتنامه دهخدا
بیدر. [ دَ ] (اِخ ) نام ولایتی بوده در هند که دارالملک دکن حساب میشده . احمدشاه بهمنی بنام خود احمدآباد ساخته دارالملک کرد و او را ولی مینامیدند و بدرویشان اخلاص و ارادت میورزیده خاصه با سید نورالدین نعمةاﷲ ولی که در کرمان میزیسته و آثار مرقد و بارگا...