کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظروف سفالین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
stoneware
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگ قیمتی، ظروف سفالین سنگ نما
-
ceramist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرامیک، سازنده ظروف سفالین، متخصص سفالگری
-
سفالگر
فرهنگ فارسی معین
(سُ گَ) (ص فا.) کسی که ظروف سفالین سازد.
-
ceramists
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرامیک ها، سازنده ظروف سفالین، متخصص سفالگری
-
earthenware
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفالگری، سفال، سفالین، سفالینه، ظروف گلی، گل سفالی
-
pottery
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفالگری، کوزه گری، ظروف سفالین، کوزه گر خانه
-
potteries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفالگری، کوزه گری، ظروف سفالین، کوزه گر خانه
-
پزاوه
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ) (اِ.) کوره که در آن ظروف سفالین و آجر و آهک را حرارت دهند.
-
لالجین
لغتنامه دهخدا
لالجین . [ ل َ ] (اِخ ) دیهی به همدان . محل ساختن ظروف سفالین فیروزه ای .
-
پزاوه
لغتنامه دهخدا
پزاوه . [پ َ وَ / وِ ] (اِ) پژاوه . داش و کوره را گویند که در آن ظروف سفالین و خشت و گچ و آهک پزند. (برهان قاطع). آوه . و عوام آنرا پجاوه گویند. (غیاث اللغات ).
-
نیره
لغتنامه دهخدا
نیره . [ رَ / رِ ] (اِ) ظروف سفالین که در آن دوغ را جهت مسکه برآوردن می زنند. (ناظم الاطباء). نهره . || چوبی که بدان مسکه برمی آورند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 405 شود.
-
بائی روت
لغتنامه دهخدا
بائی روت . [ رُ ] (اِخ ) شهر باویر در ساحل من دارای 35 هزارتن جمعیت است و مصنوعات و ظروف سفالین دارد. لوئی دوم پادشاه باویر تآتری درین شهربرای نمایش آثار ریشار واگنر (1876 م .) بنا نهاد.
-
آش
لغتنامه دهخدا
آش . (اِ) آهر. آهار. بت . پت .شوی و شو که بجامه کنند. || ترکیبی مایع که پوست خام در آن آغارند پیراستن و دباغت را. خورش . || لعاب که بر ظروف سفالین و فلزین دهند. || لعابی که به پشم زنند نمد ساختن را.- آش کردن ؛ دباغت و پیراستن ادیم . آغاردن پوست در خ...
-
آشدار
لغتنامه دهخدا
آشدار. (نف مرکب ) (از: آش ، لعابی که بر روی ظروف سفالین و فلزین دهند + دار، مخفف دارنده ) لعابدار : صحن کاشی کاریش را گاه لنگر فوته بین هرکه را باشد تمنا سیر صحن آشدار. اشرف .ز کاشی پرده و چینی سقرلات ز صحن آشدار و طاس گجرات . اشرف .|| آهاردار.
-
تالاورادولارینا
لغتنامه دهخدا
تالاورادولارینا. [ وِ دُ ] (اِخ ) شهری است به اسپانی در ایالت طلیطله بر کنار ساحل راست «تاژ» (تاجه ) و در میان باغهای نارنج و لیمو واقع است و 12000 تن سکنه و تاکستانها و کارخانه های ظروف سفالین و ابریشم بافی و دباغی و شکلات سازی دارد. علت این نام گذا...