کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظرف و ظروف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رِحَالِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
ظروف و اثاثیه شان (رحال جمع رحل به معنی ظرف و اثاث)
-
ظروف
لغتنامه دهخدا
ظروف . [ ظُ ] (ع اِ) ج ِ ظَرف : و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت . (تاریخ بیهقی ).|| (ص ، اِ) ج ِ ظریف . رجوع به ظریف شود.
-
ظروف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ظرف] zoruf = ظرف〈 ظروف مرتبطه: (فیزیک) ظروفی که توسط مجرایی به همدیگر متصل باشند بهطوریکه هرگاه در یکی از آنها مایعی بریزند به ظرفهای دیگر هم داخل شود و در همۀ آنها به یک سطح افقی قرار گیرد.
-
کِلالیک
لهجه و گویش بختیاری
kelâlik ظرف زباله (در بهار فضولات گوسفندان شل و نرم و داراى چسبندگى بسیار است. با ورز دادن این فضولات ظروف بسیار سبکى مىسازند مانند ظرف زباله، کندو و درِ کندو.
-
أَکْوَابٍ
فرهنگ واژگان قرآن
کوزه هاي بدون دسته - ظروف آب (اکواب جمع کوب ، به معناي ظرف آب است ، البته ظرفي که مانند ليوان نه دسته داشته باشد و نه لوله )
-
کفشیر
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) 1 - لحام ، لحیم . 2 - آن چه که بدان شکستگی ظروف مسین و برنجین را لحیم کنند مانند: ارزیر، قلعی و بوره . 3 - مجازاً: ظرف مسین یا برنجین شکسته که مکرر لحیم کرده باشند.
-
راسب
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) ته نشین شونده ، ته نشین گردیده . 2 - (اِ.) درد که در ته ظرف ماند. 3 - مادة دارویی که در ته لولة آزمایش یا ته بالن و دیگر ظروف آزمایشگاهی ته نشین شود. 4 - گل و لای و دیگر مواد مخلوط با آب که در بستر رودخانه ها و کف دریاچه ها و...
-
طاسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) [قدیمی] tāsāt ۱. مجموعهای از سیوپنج ظرف چینی، شیشهای، یا فلزی که برحسب کوچکی و بزرگی، ضخامت و نازکی، و کم و زیاد بودن مایع داخل آنها، اصوات آنها تنظیم میشد و نوازنده بهوسیلۀ ضرباتی که به آن ظروف میزد نتها و آهنگهای مخت...
-
مینا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: minak] minā ۱. نوعی شیشۀ رنگی، بهویژه سبز برای ساختن ظروف.۲. نوعی رنگ یا لعاب آبیرنگ برای نقاشی و تزیین ظرفهای طلا و نقره.۳. (زیستشناسی) پوستۀ سفیدرنگ روی دندان که محافظ دندان است.۴. (زیستشناسی) پرندهای با پرهای رنگارنگ که میتوان...
-
قاب و قدح
لغتنامه دهخدا
قاب و قدح . [ب ُ ق َ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید از قاب ترکی به معنی ظرف و یا از قعب عربی . ظروف چینی بزرگی که در مجالس ترحیم وسط اطاق بر شالی گسترده نهند. قدح بسیار بزرگ از چینی های مرغی فغفوری و گلدانهای بزرگ متناسب با آن قدح که چون زینتی در ...
-
چینی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چین، کشوری در شرق آسیا) čini ۱. مربوط به چین.۲. از مردم چین.۳. تهیهشده در چین.۴. (اسم) ظرفهایی که از خاک مخصوصی موسوم به کائولن ساخته میشود. Δ چون این خاک ابتدا در چین بهدست آمده به این اسم نامیده شده.۵. (اسم) نوعی خاک ا...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (ص نسبی ،اِ) نوعی ظرف شکستنی که از گل و به طرز مخصوص سازندو در کوره پزند. سفالینه ای لطیف که اول به چین کردندی و امروز در همه جا سازند و باز بدان نام چینی دهند. ظرف آبگینه که در قدیم از چین می آوردند و بدین سبب به چینی شهرت گرفته است . قسمی ظر...
-
اظراف
لغتنامه دهخدا
اظراف . [ اِ ] (ع مص ) پدر فرزندان زیرک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظریف زادن . (تاج المصادر بیهقی ). بچه ٔ زیرک زادن و قیل : پدر فرزندان زیرک شدن . (آنندراج ). بچه ٔ زیرک زاییدن . (لغت خطی ). اظراف مرد؛ متولد شدن فرزندان ظریف برای وی . (از ...
-
باردان
لغتنامه دهخدا
باردان . (اِ مرکب ) خرجین و جوال و هر ظرفی که در آن چیزی کنند. (برهان ). آوند و ظرف که در آن چیزی نهند، از برهان و شروح نصاب ، و در رشیدی نوشته که جوال و خرجی . (غیاث ). خرجین . (جهانگیری ). خورجین و جوال و ظروف از قبیل شیشه و سبو و قرابه و امثال آن ...
-
ظریف
لغتنامه دهخدا
ظریف . [ ظَ ] (ع ص ) سبکروح . (مهذب الاسماء). خوش طبع. || تیزدل . (مهذب الاسماء). زیرک . کیّس . (منتهی الارب ). دانا : دست بر هم زند طبیب ظریف چون خرف بیند اوفتاده حریف . سعدی (گلستان ).|| خوشروی . زیبا. || بلیغ. || چابک . مزلّم . خوش لباس . خوش جامه...