کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
sink 2
ظرفشویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] لگن مخصوص شستن ظرف در آشپزخانه
-
dustfall jar
ظرف غبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ظرفی دهانهباز که با آن ذرات درشت معلق در هوا را برای اندازهگیری و تجزیۀ شیمیایی جمعآوری میکنند
-
ظرف شویی
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) شست و شوی ظرف ها. 2 - (اِمر.) جای شستن ظرف ها در آشپزخانه .
-
بی ظرف
لغتنامه دهخدا
بی ظرف . [ ظَ ](ص مرکب ) (از: بی + ظرف ) بدون ظرف خالص . بار بدون باردان . ظرف دررفته . || آنکه تحمل و گنجایش ندارد. (ناظم الاطباء). کم حوصله . رجوع به ظرف شود.
-
حرف ظرف
لغتنامه دهخدا
حرف ظرف . [ ح َ ف ِظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پساوند ظرف . شمس قیس گوید: دال و الف و نونی است که در اواخر اسماء فایده ٔظرفیت دهد، چنانکه قلمدان و نمکدان و آبدان . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175). رجوع به «دان » شود.
-
تنک ظرف
لغتنامه دهخدا
تنک ظرف . [ ت َ ن ُ /ت ُ ن ُ ظَ ] (ص مرکب ) سخن چین و نمام و یاوه گو. || گول و احمق و ساده دل . (ناظم الاطباء). || تنک فهم . تنک حوصله . (از آنندراج ) : بر تنک ظرفی چو من بار است تکلیف چمن خنده ٔ گل می کند از بی دماغی تر مرا. رضی دانش (از آنندراج ).و...
-
تنگ ظرف
لغتنامه دهخدا
تنگ ظرف . [ ت َ ظَ ] (ص مرکب ) مرادف تنک ظرف به کاف تازی . (آنندراج ) : دیدن لعل لبش خاموش می سازد مراتنگ ظرفم ، رنگ می مدهوش می سازد مرا. صائب (از آنندراج ).ز چشم تنگ ظرف خود به چشمت برنمی آیم چسان گرداب گیرد بحر را در حلقه ٔ دامی . بیدل (از آنندراج...
-
ظرف شویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] zarfšuy(')i ۱. شستوشوی ظرفها؛ شستن ظرف.۲. (اسم) ماشینی که ظرفهای آشپزخانه در آن شسته میشود.۳. (اسم) جای مخصوصی در آشپزخانه که در آن ظرف میشویند.
-
ظرف سفالین
دیکشنری فارسی به عربی
خزف
-
در ظرف
دیکشنری فارسی به عربی
خلال , ضمن , في
-
گنجه ظرف
دیکشنری فارسی به عربی
معداد
-
ظرف(انواع)
لهجه و گویش تهرانی
خورش خوری، بستنی خوری، مربا خوری، آجیل خوری، شربت خوری، میوهخوری،ماستخوری،ترشیخوری
-
ظرف اب
واژهنامه آزاد
دولچه
-
bottle bill
قانون گرویی ظرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] قانون الزام ودیعهگذاری برای بطریهای نوشابه
-
hermetically sealed container
ظرف آببندیشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ظرفی که برای جلوگیری از ورود ریزاندامگانها و حفظ وضعیت سترون، درزگیری غیرقابلنفوذ شده است