کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظرف
/zarf/
معنی
وسیلهای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد، مانند بشقاب، لیوان، قابلمه، و ماهیتابه.
〈 ظرف زمان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر زمان وقوع چیزی میکند؛ اسم زمان.
〈 ظرف مکان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر مکان وقوع و استقرار چیزی میکند؛ اسم مکان.
〈 ظرف لعابدار: ظرفی که آن را لعاب داده باشند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کاسه
۲. آوند، بشقاب
۳. درخلال، درطی
برابر فارسی
آوند
دیکشنری
barrel, bath, container, matter, receptacle, utensil, vessel
-
جستوجوی دقیق
-
ظرف
لغتنامه دهخدا
ظرف . [ ظَ ] (ع اِ) جای چیزی . آنچه در آن چیزی نهند. آوند. باردان . (مهذب الاسماء). حیّز. خنور. اِناء. وِعاء. ج ، ظروف : در وقت گویائی من به این سوگند یا ملک من شود در بازمانده ٔ عمرم از زر یا رزق یا جوهر یا ظرف یا پوشیدنی یا فرش . (تاریخ بیهقی ).بند...
-
ظرف
لغتنامه دهخدا
ظرف . [ ظُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ظریف .
-
ظرف
واژگان مترادف و متضاد
۱. کاسه ۲. آوند، بشقاب ۳. درخلال، درطی
-
ظرف
فرهنگ واژههای سره
آوند
-
ظرف
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آوند، هر آن چه که در آن چیزی بگذارند. ج . ظروف . 2 - فاصلة زمانی .
-
ظرف
دیکشنری عربی به فارسی
قيد , ظرف , معين فعل , قيدي , عبارت قيدي , ظرفي , چگونگي , شرح , تفصيل , رويداد , امر , پيشامد , شرايط محيط , اهميت , پيچيدن , پوشاندن , درلفاف گذاشتن , فراگرفتن , دورچيزي راگرفتن , احاطه کردن , پاکت , پوشش , لفاف , جام , حلقه ء گلبرگ
-
ظرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ظروف] zarf وسیلهای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد، مانند بشقاب، لیوان، قابلمه، و ماهیتابه.〈 ظرف زمان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر زمان وقوع چیزی میکند؛ اسم زمان.〈 ظرف...
-
ظرف
دیکشنری فارسی به عربی
زهرية , سفينة , صحن , ظرف , هاوية , يستطيع
-
واژههای مشابه
-
ظرف زرحل
لغتنامه دهخدا
ظرف زرحل . [ ظَ ف ِ زَ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظرفی که زر محلول در آن انداخته و در نقش کتابت به کار برند. ملامفید راست : نقاش من که هر دو جهان زو مشکّل است مه در نگارخانه ٔ او ظرف زرحل است .(از آنندراج ).
-
ظرف شب
لغتنامه دهخدا
ظرف شب . [ ظَ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصیص . ظرفی که در اطاق شب هنگام برای ادرار بول پیران و بیماران به کار است .
-
tare, tare weight
وزن ظرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] وزن پوشش یا بستهبندی بار و در مورد بارگُنج، وزن بارگُنج خالی اختـ . وَف
-
کم ظرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] kamzarf ۱. کمحوصله.۲. کسی که لیاقت و کفایت کار مهم ندارد.
-
container glass
شیشۀ ظرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] شیشهای که با آن محصولات شیشهای، مانند بطری و ظروف دهانگشاد، تولید میشود
-
altar vessel
ظرف بَرواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ظرفی که بر روی برواره گذاشته شود