کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ضب
لغتنامه دهخدا
ضب . [ ض َب ب ] (ع مص ) خون آوردن لب . (منتهی الارب ). سیلان خون از لثه . روان شدن خون از دهن . خون آمدن لب و سیلان او. (منتهی الارب ).روان شدن آب یا خون یا آب ِ دهان . (منتهی الارب ). || دوشیدن با پنج انگشت ، و یا ابهام را بر سرپستان و انگشتان را بر...
-
ذب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذبّ] [قدیمی] zab[b] ۱. دفع کردن؛ راندن؛ دور کردن.۲. منع کردن؛ بازداشتن.
-
زب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zab ۱. مفت؛ رایگان.۲. سهل و آسان: ◻︎ لیک فتحنامهٴ تن زب مدان / ورنه هر کس سرّ دل دیدی عیان (مولوی: لغتنامه: زب).
-
جستوجو در متن
-
ظبیانی
لغتنامه دهخدا
ظبیانی . [ ظَب ْ ] (اِخ ) ابوعبیداﷲ. تابعی است .
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظُب ْ با ] (اِخ ) ناحیه ای است از سواد عراق نزدیک مداین .
-
ظبیةالوادی
لغتنامه دهخدا
ظبیةالوادی . [ ظَب ْ ی َ تُل ْ ] (اِخ ) نام یکی از مشاهیر مغنّیان است .
-
ظبیان
لغتنامه دهخدا
ظبیان . [ ظَب ْ ] (اِخ ) پدر عالیه است که به قولی از ازواج رسول بود و پیامبر او را طلاق گفت .
-
ظبیة
لغتنامه دهخدا
ظبیة. [ ظَب ْ ی َ ] (اِخ ) بنت وزیر الباهلیة. یکی از زنان ادیبه است و در اغانی نام وی آمده است .
-
ظبی
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (اِ.) آهو، ج . ظب ، ظباء، ظبیات .
-
ابوظبیان
لغتنامه دهخدا
ابوظبیان . [ اَ ظِب ْ ] (اِخ ) القرشی . تابعی است . او از عمر و از او سلمةبن کهیل روایت کند.
-
ابوظبیان
لغتنامه دهخدا
ابوظبیان . [ اَ ظِب ْ ] (اِخ ) حصین بن جندب . رجوع به ابوظبیان جنبی ... شود.
-
ظبیة
لغتنامه دهخدا
ظبیة. [ ظَب ْ ی َ ] (اِخ ) مادر ابوموسی اشعری . و به روایتی نام وی طفیه است . (قاموس الاعلام ).
-
حظبی
لغتنامه دهخدا
حظبی . [ ح َ / ح ِ / ح ُ ظُب ْ با ] (ع اِ) تن . جسم . || پشت . (منتهی الارب ). || صلب .
-
قرن ظبی
لغتنامه دهخدا
قرن ظبی . [ ق َ ن ُ ظَب ْی ْ ] (اِخ ) آبی است بالای سعدیه ، و گویند کوهی است در نجد از بنی اسد. (معجم البلدان ).
-
ابوظبیان
لغتنامه دهخدا
ابوظبیان . [ اَ ظِب ْ ] (اِخ ) ازدی . او از عمر و از او موسی بن عبداﷲبن یزید و ابوهند روایت کنند.