کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظبی
/zaby/
معنی
آهو؛ غزال.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آهو، غزال
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظَب ْی ْ ] (اِخ ) کنیزکی ازآن ِ سعید فارسی که بر عصابه ٔ وی به زر نوشته بود:العین ُ قارئةٌلِما کتبت فی وَجْنتی ّ اَنامِل ُ الشجن .(عقدالفرید ج 8 ص 137).
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظَب ْی ْ ] (ع اِ) آهو. غزال . ابووَثاب . ج ، ظِباء، ظَبیات ، ظب ، ظُبی . و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 45 شود. || اسب فربه . || نشان و داغی بعضی عرب را. || (اِخ ) نام مردی است . || نام وادیی است متعلق به بنی تغلب در ساحل فرات . || نام موضعی است ...
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظُ ب َی ی ] (اِخ ) آبی است در خاک حجاز که دور از جاده ٔ حاج ّعراق واقع و میان آن تا النقرة یک روز فاصله است .
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظُ بی ی ] (ع اِ) ج ِ ظَبی .
-
ظبی
لغتنامه دهخدا
ظبی . [ ظُب ْ با ] (اِخ ) ناحیه ای است از سواد عراق نزدیک مداین .
-
ظبی
واژگان مترادف و متضاد
آهو، غزال
-
ظبی
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (اِ.) آهو، ج . ظب ، ظباء، ظبیات .
-
ظبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] zaby آهو؛ غزال.
-
واژههای مشابه
-
ظبي
دیکشنری عربی به فارسی
بزکوهي , جنس نر اهو وحيوانات ديگر , قوچ , دلا ر , بالا پريدن وقوز کردن(چون اسب) , ازروي خرک پريدن , مخالفت کردن با (دربازي فوتبال وغيره) , جفتک , جفتک انداختن , اهوبره , رشا , گوزن , حنايي , بچه زاييدن (اهوياگوزن) , اظهار دوستي کردن , تملق گفتن , گوز...
-
عین ظبی
لغتنامه دهخدا
عین ظبی . [ ع َ ن ِ ظَ ] (اِخ ) جایگاهی است بین کوفه و شام ، در سمت سَماوة. (از معجم البلدان ).
-
قرن ظبی
لغتنامه دهخدا
قرن ظبی . [ ق َ ن ُ ظَب ْی ْ ] (اِخ ) آبی است بالای سعدیه ، و گویند کوهی است در نجد از بنی اسد. (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
ذبی
لغتنامه دهخدا
ذبی . [ ذِ ب ْ بی ی ] (ع اِ) سرهنگ شحنة.
-
زبی
لغتنامه دهخدا
زبی . [ زُ با] (ع اِ) پشتیهای بلند زمین که آب به آن نرسد. ج ِ زبیة بالضم ، و مثل است در عرب : بلغ السیل الزبی . (غیاث اللغات ). ج ِ زبیة است (پشته ای که آب بر آن فرونرود). (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ِ زبیه ، بمعنی رابیة (تپه ) که آب بدان نرسد. ...