کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظالم نهاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظالم نهاد
/zālemnahād/
معنی
کسی که طبعاً ستمگر است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظالم نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] zālemnahād کسی که طبعاً ستمگر است.
-
واژههای مشابه
-
ظَّالِمِ
فرهنگ واژگان قرآن
ستمگر(ظلم عبارت از رفتاري است ناشايسته و نا بجا در قبال چيزي يا کسي ،يا قرار دادن چيزي در غير از جايي که شايسته آن است . لذا نافرماني خداي سبحان را از جهت اينکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنين مخالفت تکليف را ظلم ميشمارند اگر چه اين مخالفت از روي سه...
-
ظالم گداز
لغتنامه دهخدا
ظالم گداز. [ ل ِ گ ُ ] (نف مرکب ) هلاک کننده ٔ ظالم و ستمکار.
-
ظالم گداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] zālemgodāz گدازندۀ ظالم؛ هلاککنندۀ ظالم؛ نابودکنندۀ ستم و ستمکار.
-
سلطان ظالم
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد
-
ظالم بلا
لهجه و گویش تهرانی
شیطان
-
ظالم و بلا
فرهنگ گنجواژه
شیطان،دلربا.
-
جستوجو در متن
-
خبر آمدن
لغتنامه دهخدا
خبر آمدن . [ خ َ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع آمدن . از مطلبی آگهی بدست آمدن . مطلع شدن : بعاقبت خبر آمد که مرد ظالم مردبسیم سوختگان زرنگار کرده سرای . سعدی .مه دو هفته اسیرش گرفت و بند نهاددوهفته رفت که از وی خبر نیآمد بیش . سعدی (خواتیم ).یا مسافر...
-
بس
لغتنامه دهخدا
بس . [ ب ُ س س ] (اِخ ) بساء. خانه ای است از غطفان بن سعدبن قیس غیلان که آن را عبادت میکردند و ظالم بن اسعدبن ربیعةبن مالک بن مرةبن عوف آن را بنا کرد هنگامیکه دید قبیله ٔ قریش کعبه را طواف میکنند و بسعی بین صفا و مروه می پردازند وی آن را ذم کرد و این...
-
بیرسمی
لغتنامه دهخدا
بیرسمی . [ رَ ](حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیرسم . بی نظامی . (ناظم الاطباء). بی روشی . عمل بر خلاف قانون و قاعده رفتار کردن و ظلم و تجاوز کردن : بی رسمیها در ماورأالنهر آغاز کردند. (راحةالصدور راوندی ). شحنه ٔ گورخان بیرسمی و ایذای خلقان آغاز نهاد. ...
-
جافی
لغتنامه دهخدا
جافی . (ع ص ) خشن و تندخوی . جافی الخلیقه ؛ غلیظ و درشت نهاد. (اقرب الموارد). || جفا کننده . ستمگر. ظالم . جفاکار : از این زمانه ٔ جافی و گردش شب و روزشگرف گشت صبور و صبور گشت شگرف . کسائی .نجوید جز که شیرین جان فرزندانش این جافی ندارد سود با تیغش نه...
-
ده آک
لغتنامه دهخدا
ده آک . [ دَ ] (اِخ ) دهاک . دهاگ . نام ضحاک و بعضی گویند ضحاک معرب ده آک است و آک به معنی عیب است و ده عیب اوست : زشتی پیکر و کوتاهی قد و بسیاری غرور و بیشرمی و پرخوری و بدزبانی و ظلم و شتابزدگی ودروغگویی و بددلی . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ).ل...
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) صاحب آتشکده گوید: نام وی سیدمحمد صادق و تخلص او صادق است . سیدی والانژاد و عالمی پاک اعتقاد و فاضلی درویش نهاد است ، اصل وی از طبقه ٔ سادات عظیم الشأن از تفرش قم و در عنفوان و ریعان عمر به اصفهان آمده و در خدمت مولانا محمد صادق ...