کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظالم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظالم
/zālem/
معنی
ظلمکننده؛ ستمکار؛ ستمگر؛ مردمآزار؛ جفاکار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیدادگر، بیرحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سختدل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردمآزار ≠ دادگر
برابر فارسی
ستمگر، بیدادگر، جفاکار
دیکشنری
barbarian, atrociousness, barbaric, barbarous, cruel, fell, ferocious, heavy-handed, inclemency, inclement, inhuman, iniquitous, merciless, oppressive, pitiless, remorseless, savage, truculent, tyrannical, tyrant, unfeeling, unmerciful, unsparing
-
جستوجوی دقیق
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دُنیر. نام پدر ماریه مادر عبداﷲ و مجاشع و سدوس پسران دارم بن مالک بن حنظله است .
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراق یا مراق یا سارق بن ابی صفرة، یا مراق بن صبح کندی بالولاء، مکنی به ابی صفرة. یکی از تابعین که مهالبه به وی منسوبند . رجوع به تاج العروس ومنتهی الارب (ماده ٔ ص ف ر) و ترجمه ٔ قاموس ترکی شود.
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمد رحمه اﷲ. یکی از بزرگان مشایخ . نام او عبداﷲ لیکن [ نام ] خود را ظالم کرده بود، گفتی هرگز از من بندگی حق نیاید پس من ظالم باشم . و وی از اصحاب ابوجعفر حداد بود، و او گفته است : هرکه خواهد که راه وی گشاده شود سه کار را مل...
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مکتوم کلابی انباری ، مکنی به ابوزکریا. ابوالقاسم بن الثلاج حدیث کرد از احمدبن محمدبن مسروق الطوسی و او از ظالم بن مکتوم که وی مردی حداد بوده و در انبار سماع حدیث کرده است . رجوع به تاریخ بغداد چ مصر ج 9 ص 369 شود.
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (اِخ ) جدّ ابن میاده ابوشرحبیل رماح بن ابرد از شعراء مخضرمی است . رجوع به الموشح مرزبانی ص 108 شود.
-
ظالم
لغتنامه دهخدا
ظالم . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ظلم . کسی که چیزی را در غیر موضع خود نهد. بیداد. بیدادگر. ستمگر. ستمکار. جافی . جابر. متعدی . مردم آزار. جفاکار. غاشم . غشوم . قاسط. ظلم کننده : هیچ نیاید که رنج بیند یک روزظالم در روزگار خویش و نه غافل . ناصرخسرو.ب...
-
ظالم
واژگان مترادف و متضاد
بیدادگر، بیرحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سختدل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردمآزار ≠ دادگر
-
ظالم
فرهنگ واژههای سره
ستمگر، بیدادگر، جفاکار
-
ظالم
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) ستمکار، کسی که ظلم می کند.
-
ظالم
دیکشنری عربی به فارسی
خلا ف موازين انصاف , غير منصفانه , غير عادلا نه , بي عدالت , بي انصاف , ناروا , ناصحيح , ستمگر
-
ظالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: ظالمین] zālem ظلمکننده؛ ستمکار؛ ستمگر؛ مردمآزار؛ جفاکار.
-
ظالم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zâlem طاری: zolm طامه ای: zâlem طرقی: zolm کشه ای: zolm نطنزی: zâlem
-
ظالم
دیکشنری فارسی به عربی
شنيع , قاسي , متجهم
-
واژههای مشابه
-
ظَّالِمِ
فرهنگ واژگان قرآن
ستمگر(ظلم عبارت از رفتاري است ناشايسته و نا بجا در قبال چيزي يا کسي ،يا قرار دادن چيزي در غير از جايي که شايسته آن است . لذا نافرماني خداي سبحان را از جهت اينکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنين مخالفت تکليف را ظلم ميشمارند اگر چه اين مخالفت از روي سه...