کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظافر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
زافر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zāfar) (در اعلام) نام یکی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) و چند تن از مشاهیر .
-
زافر
لغتنامه دهخدا
زافر. (اِخ ) ابن عمر ملقب به فیاش یکی از چند تن خطیبی بود که در 145 هَ . ق . ابراهیم بن عبداﷲبن حسن را به مصر بردند و بر سر در مسجد جامعآویختند. (از کتاب الولاة و القضاة چ بیروت ص 114).
-
زافر
لغتنامه دهخدا
زافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن سفیان کوفی از اصحاب جعفر الصادق (ع ) است . (از اعیان الشیعه بنقل از رجال شیخ طوسی ).
-
زافر
لغتنامه دهخدا
زافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن سلیمان ایادی قهستانی مکنی به ابوسلیمان . بخاری گوید: در ری بوده و برخی وی را کوفی و نزیل بغداد دانسته اند در کتاب تاریخ بغداد و میزان الاعتدال و تهذیب التهذیب از وی یاد شده و علمای حدیث و رجال درباره ٔ ثقه بودن و قوت و ضعف رو...
-
زافر
لغتنامه دهخدا
زافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ایادی از اصحاب حضرت جعفر الصادق (ع ) است . مؤلف اعیان الشیعه آرد:علامه ٔ حلی در کتاب خلاصه و ابن داود در رجال از وی نام برده و اهل سنتش شمرده اند و معلوم نیست چرا شیخ طوسی وی را یاد نکرده است و نیز معلوم نیست منبع علام...
-
زافر
لغتنامه دهخدا
زافر. [ ف ِ ] (اِخ ) فرزند خلیل بن قردة است و اصمعی در کتاب جزیرة العرب شعری از خلیل [پدر زافر] در مرثیه ٔ وی نقل کند و گوید: زافر در شهر دمشق درگذشت و پدرش این ابیات را در مرگ وی انشاد کرد:ولا آب رکب من دمشق و اهله ولا حمص اذا لم یات فی الرکب زافرو ...
-
جستوجو در متن
-
ازدی
لغتنامه دهخدا
ازدی . [ اَ ] (اِخ ) ابن ظافر. رجوع به ابن ظافر ازدی و معجم المطبوعات (ابن ظافر الازدی ) شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالحمید ظافر. رجوع به ظافر... شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ظافر. رجوع به ظافر اسماعیل بن عبدالرحمن ... شود.
-
ازدی
لغتنامه دهخدا
ازدی . [ اَ ] (اِخ ) جمال الدین علی بن ظافر. رجوع به ابن ظافر ازدی و معجم المطبوعات (ابن ظافر الازدی ) شود.
-
جمال الدین
لغتنامه دهخدا
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ظافر. رجوع به ابن ظافر ازدی در همین لغت نامه شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن عبدالحمید، ظافر. دوازدهمین از خلفای فاطمی (544-549 هَ . ق .). رجوع به ظافر...شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ظافر. رجوع به ظافر اسماعیل بن الحافظبن محمد... مکنی به ابومنصور شود.
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام منصور باﷲ و ظافر باﷲ دو خلیفه ٔ فاطمی است . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع بمنصور باﷲ و ظافر باﷲ شود.