کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظئر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظئر
/ze'r/
معنی
زنی که بچۀ دیگری را شیر میدهد؛ دایه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظئر
لغتنامه دهخدا
ظئر. [ ظِءْرْ ] (ع اِ) زن شیردار که بچه ٔ دیگری را شیر دهد. دایه . || مهربان بر کسی از مردم و جز آن (مذکر یا مؤنث ). و منه الحدیث : سیف القین ظئر ابراهیم بن النبی (ص )و هو زوج مرضعته . ج ، اَظْآر، اَظْؤُر، ظُؤار، ظُؤر (ظُؤور)، ظُؤرة (ظُؤورة)، ...
-
ظئر
فرهنگ فارسی معین
(ظِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زن شیردار که بچة دیگری را شیر دهد، دایه . 2 - مهربان بر شخص و جز آن .
-
ظئر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ze'r زنی که بچۀ دیگری را شیر میدهد؛ دایه.
-
جستوجو در متن
-
ظؤور
لغتنامه دهخدا
ظؤور. [ ظُ ئو ] (ع اِ) ج ِ ظِئر.
-
اظؤر
لغتنامه دهخدا
اظؤر. [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ ظِئْر. (متن اللغة). اظآر. (متن اللغة) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ظئر و اظآر شود.
-
اظآر
لغتنامه دهخدا
اظآر. [ اَظْ ] (ع اِ) ج ِ ظئر. (متن اللغة) (اقرب الموارد). ج ِ ظئر، بمعنی شیرده بچه ٔ غیر را. (از منتهی الارب ). دایگان . در دزی ج 1 ص 68، کلمه ای بدین صورت : اظار (بی ضبط) بمعنی دایگان آمده است . و رجوع به اظؤر و ظئر شود.
-
ظؤرة
لغتنامه دهخدا
ظؤرة. [ ظُ ئو رَ ] (ع اِ) ج ِ ظئر.
-
مظائرة
لغتنامه دهخدا
مظائرة. [ م ُ ءَ رَ ] (ع مص ) همدیگر را دایگی کردن . یقال بینهم مظأرة؛ ای کل واحد منها ظئر صاحبه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دایه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از محیطالمحیط). ...
-
عرق
لغتنامه دهخدا
عرق . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان که گوشت از وی رندیده و خورده باشند. (منتهی الارب ). استخوانی که گوشت از وی باز کرده باشند. (غیاث اللغات ). استخوانی که قسمت اعظم گوشت لخم آن را گرفته باشند و پاره های گوشت نازک و لذیذ بر آن مانده باشد. (از اقرب الموارد). ...
-
دایگان
لغتنامه دهخدا
دایگان . [ی َ / ی ِ ] (اِ) ج ِ دایه . صاحب آنندراج گوید جمع دایه است و بیت ذیل را از خاقانی شاهد آرد : ابر از هوا بر گل چکان مانند زنگی دایگان در کام رومی بچگان پستان نور انداخته .اما دایگان درین مورد و موارد بیشمار دیگر جمع نیست ، و در بیت شاهد اگر ...
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (اِخ ) حسن بن ظئر، مکنی به ابی علی فارسی ، معروف به ظهیر. مردی فقیه و لغوی و نحوی بود و در قاهره به سال 598 هَ . ق . بدرود حیات گفت . یاقوت گوید ابوجعفر محمدبن عبدالعزیز الادریسی الحسنی الصعیدی شاگرد ظهیر در قاهره به سال 612 مرا گفت که :...
-
دایه
لغتنامه دهخدا
دایه . [ی َ / ی ِ ] (اِ) (فارسی است و در لغت عرب آنرا عربی گیرند). مُرضعه . حاضنه . ظئر. ظاغیة. (منتهی الارب ). غاذیة. (ملخص اللغات ). پازاج . پازاچ . زن که بچه ٔ دیگری را شیر دهد. شیردهنده بچه ٔ دیگری را. ربیبة. علوق .(منتهی الارب ). دایگان . شیرده ...