کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طینة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طینة
لغتنامه دهخدا
طینة. [ ن َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دمیاط (از توابع مصر). (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهر کوچکی است بین فرما و تنیس بخاک مصر. (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
طینت
لغتنامه دهخدا
طینت . [ ن َ ] (از ع ، اِ)طینة. سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فطرت ، جبلت ، خلقت ، طبع، طبیعت ، خمیره ، آب و گل ، گل آدمی ، غریزه ، نهاد، عنبرسرشت از صفات اوست . (آنندراج ) : عدل را در طینت آدم مخمر کرد حق تا برآری خلق را از ظلم چون موی از خمیر. ...
-
طینت
لغتنامه دهخدا
طینت . [ ن َ ] (ع اِ) سرشت . طینة. رجوع به طینة شود.
-
طینت
فرهنگ نامها
(تلفظ: tinat) (عربی) سرشت ، نهاد ، فطرت .
-
طینت
واژگان مترادف و متضاد
۱. باطن، جبلت، خلقت، ذات، سرشت، طبیعت، فطرت، نهاد ۲. خلق، خو، عادت ۳. طین، گل
-
طینت
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . طینة ] (اِ.) 1 - سرشت ، خمیره . 2 - خو، عادت .
-
تینة
لغتنامه دهخدا
تینة. [ ن َ ] (ع اِ) یکی تین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واحد تین ؛ یعنی یکدانه انجیر. (ناظم الاطباء). یک انجیر تازه و تر. (آنندراج ). || دبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دُبُر. انجیره . کون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
طینت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طینة] tinat خلقت؛ سرشت؛ خوی؛ نهاد.
-
جستوجو در متن
-
طینت
لغتنامه دهخدا
طینت . [ ن َ ] (ع اِ) سرشت . طینة. رجوع به طینة شود.
-
طینت
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . طینة ] (اِ.) 1 - سرشت ، خمیره . 2 - خو، عادت .
-
ظریاطة
لغتنامه دهخدا
ظریاطة. [ ظِرْ طَ ] (ع اِ) زمین به یک سرشت .یقال ُ: الارض ُ علی ظِریاطة واحدة؛ أی طینة واحدة.
-
ماشجه
لغتنامه دهخدا
ماشجه . [ ] (اِ) مقیاسی است از نقدینه ٔ طلا. بیرونی در کتاب الجماهر گوید: یک طینه طلا مساوی است با 16 ماشجه و هر ماشجه عبارت است از چهار دانگ طلا. (از الجماهر ص 36).
-
طینت
لغتنامه دهخدا
طینت . [ ن َ ] (از ع ، اِ)طینة. سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فطرت ، جبلت ، خلقت ، طبع، طبیعت ، خمیره ، آب و گل ، گل آدمی ، غریزه ، نهاد، عنبرسرشت از صفات اوست . (آنندراج ) : عدل را در طینت آدم مخمر کرد حق تا برآری خلق را از ظلم چون موی از خمیر. ...