کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طیلسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فوطه
واژگان مترادف و متضاد
بالاپوش، طیلسان، کمربند، لنگ
-
طالسان
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) نک طیلسان .
-
طیالسة
لغتنامه دهخدا
طیالسة. [ طَ ل ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ طیلسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به طیلسان شود.
-
ردا
واژگان مترادف و متضاد
بالاپوش، جبه، خرقه، طیلسان، لباده
-
تالشان
لغتنامه دهخدا
تالشان . [ ل ِ ] (اِ) تالسان و طیلسان . (ناظم الاطباء). اهل تالش در قدیم لباس مخصوصی داشتند که تالشان نامیده میشد و از آن طیلسان معرب شده است . (فرهنگ نظام ). و پوشش خاصه ٔ آن طایفه را [تالش را] تالشانه می نامیده اند و طیلسان معرب پوشش تالشانه است . ...
-
طالسان
لغتنامه دهخدا
طالسان . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) طیلسان . چادر. (منتهی الارب ). در حاشیه ٔ المعرب جوالیقی آمده است که طیلسان را طیلس و طالسان هم گویند (به کسر لام در طالسان ) و در المعیار وادی شیر آمده که کلمه ٔ طیلسان معرب «تالسان » به کسر لام است ، و صاحب المعیار کلمه...
-
دستار
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربند، طیلسان، عصابه، عمامه، مندیل، ۲. دستمال
-
ریسمانی
لغتنامه دهخدا
ریسمانی . (ص نسبی ) منسوب به ریسمان . (ناظم الاطباء). || نوعی طیلسان : هیچکدام را ندیدم بی طیلسان شطوی یا توزی یا ششتری یا ریسمانی یا دست کار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463).
-
ساج
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابه، تاوه ۲. بالاپوش، طیلسان ۳. درخت ساک ۴. مرغ کنجدخوار، کنجدخوراک
-
بالاپوش
واژگان مترادف و متضاد
۱. لحاف ۲. روانداز ۳. ردا، طیلسان، عبا، فوطه ۴. پالتو، شنل ≠ زیرپوش
-
طاق
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) 1 - سقف ، سقف محدب . 2 - طیلسان ، ردا. 3 - دست ، طاقه . 4 - رف ، طاقچه .
-
طالشان
لغتنامه دهخدا
طالشان . [ ل ِ ] (اِ) تالشان . چادر. و آن اصل کلمه ٔ طیلسان است : طالسان . معرب است و اصله تالشان . (منتهی الارب ). رجوع به طالسان شود.
-
احرام
لغتنامه دهخدا
احرام . [ اِ ] (ع اِ) شَرب سیاه و از آن طیلسان کردندی . (رحله ٔ ابن جُبیر).
-
بتوت
لغتنامه دهخدا
بتوت . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَت ّ، بمعنی طیلسان خز و مانند آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به بت شود.
-
تالسان
لغتنامه دهخدا
تالسان . [ ل ِ ] (اِ) طیلسان . (ناظم الاطباء). معرب آن طالسان است . (معیار ادی شیر از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ). نوعی پوشش آدمی . (اصمعی ). صاحب معیار گوید: لباسی است که بر دوش اندازند و لباسی است که بدن را احاطه کند و برش و دوزندگی ندارد. «ادی شیر» گ...