کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طیلسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طیلسان
/te(a)ylasān/
معنی
نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند، و شبیه شنل که خواص، مشایخ، یا زردشتیان بر دوش میانداختند؛ ردا.
〈 طیلسانِ مطرا: [قدیمی، مجاز] شب؛ تاریکی شب: ◻︎.مستان صبح چهره مطرا به می کنند / کاین پیر طیلسان مطرا برافکنند (خاقانی: ۱۳۳).
〈 طیلسانِ مزعفر: [قدیمی، مجاز] شعاع آفتاب: ◻︎ تا زمین بر کَتِف ز خلعت روز / طیلسان مزعفر اندازد (خاقانی: ۱۲۶).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دستار، ردا، فوطه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طیلسان
لغتنامه دهخدا
طیلسان . [ طَ ل َ ] (اِخ ) اقلیمی است وسیع در نواحی دیلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به «طالش » شود. اقلیمی است پهناور دارای شهرستان بسیار از نواحی دیلم یا خزر که ولیدبن عقبة آن را بسال 35 هجری بگشود. (معجم البلدان ). ولایت طالش در دیلمستان . م...
-
طیلسان
لغتنامه دهخدا
طیلسان . [ طَ ل َ ] (معرب ، اِ) بفتح طاء و تثلیث لام ، از قول عیاض و غیر او، چادر. معرب است ، اصله تالشان . (منتهی الارب ) (المغرب للمطرزی ). اعجمی معرب و الجمع طیالسه بالهاء و قد تکلمت به العرب . (المعرب جوالیقی ). و در تهذیب و نیز ارموی معرب تالشان...
-
طیلسان
واژگان مترادف و متضاد
دستار، ردا، فوطه
-
طیلسان
فرهنگ فارسی معین
(طِ لِ) [ معر. ] (اِ.) ردا، جامة بلند و گشاد.
-
طیلسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طَیلسان، معرب، مٲخوذ از فارسی: تالشان] ‹طالسان، تالسان، طیلس› [قدیمی] te(a)ylasān نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند، و شبیه شنل که خواص، مشایخ، یا زردشتیان بر دوش میانداختند؛ ردا.〈 طیلسانِ مطرا: [قدیمی، مجاز] شب؛ تاریکی شب: ◻︎.مستان صبح...
-
واژههای مشابه
-
طیلسان مزعفر
لغتنامه دهخدا
طیلسان مزعفر. [ طَ/ طِ ل َ ن ِ م ُ زَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شعاع آفتاب است . (برهان ) (آنندراج ) : تا زمین بر کتف ز خلعت روزطیلسان مُزَعْفَر اندازد.خاقانی .
-
طیلسان مطرا
لغتنامه دهخدا
طیلسان مطرا. [ طَ / طِ ل َ ن ِ م ُ طَرْ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که بعربی لیل خوانند. (برهان ) (آنندراج ).
-
طیلسان دار
لغتنامه دهخدا
طیلسان دار. [ طَ / طِ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از پیر و مرشد : طیلسان داران دین بودند آنجا نعره زن خانقه داران جان بودند آنجا جامه در.سنائی .
-
طیلسان دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر - فا. ] (ص فا.) کنایه از مرشد، پیر.
-
اهل طیلسان
لغتنامه دهخدا
اهل طیلسان . [ اَ ل ِ طَ / طِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طیلسان پوش . عالم دین : وز مال شاه و میر چو نومید شد دلم زی اهل طیلسان و عمامه و ردا شدم .ناصرخسرو.
-
قرای صاحب طیلسان
لغتنامه دهخدا
قرای صاحب طیلسان . [ ق َ ی ِ ح ِ طَ / طِ ل َ ] (اِخ ) کنایه از ستاره ٔ مشتری و یا از زحل . (اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). کنایه از ستاره ٔ مشتری . (انجمن آرای ناصری ).
-
تسبیح و طیلسان
فرهنگ گنجواژه
وسائل درویشی.
-
جستوجو در متن
-
متطلس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motatalles آنکه طیلسان پوشیده؛ طیلسانپوشیده.