کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طیبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طیبت
/tibat/
معنی
۱. شوخی؛ مزاح.
۲. (اسم) هرچیز خوشبو.
۳. (اسم) بوی خوش.
〈 به طیبت نفس: بهمیل خود؛ بی اکراه و اجبار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شوخطبعی، مزاح
۲. پاک، خالص
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طیبت
لغتنامه دهخدا
طیبت . [ ب َ ] (ع اِمص ) مزاح . خوش طبعی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوش منشی . خوش مزگی . بازی . شوخی : طیبتی شاعرانه کردم من تا نبندی دل اندرین زنهار. مسعودسعد.ز روی طیبت گفتم بزرگواری کن جواب گوی و ز طیبت مشو دل آزرده . سوزنی .با تو بر روی بساط ا...
-
طیبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. شوخطبعی، مزاح ۲. پاک، خالص
-
طیبت
فرهنگ فارسی معین
(طَ یْ بَ) [ ع . طیبة ] 1 - (اِمص .) مزاح . 2 - (ص .) حلال . 3 - خالص .
-
طیبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طیبة] [قدیمی] tibat ۱. شوخی؛ مزاح.۲. (اسم) هرچیز خوشبو.۳. (اسم) بوی خوش.〈 به طیبت نفس: بهمیل خود؛ بی اکراه و اجبار.
-
واژههای مشابه
-
طیبت آمیز
لغتنامه دهخدا
طیبت آمیز. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) سخنی آمیخته با شوخی . کلامی که آمیخته با مزاح و خوش منشی باشد : غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز. (گلستان سعدی ).
-
واژههای همآوا
-
طیبط
لغتنامه دهخدا
طیبط. [ ب َ ] (ع اِ) مرغی از درازپایان . ابوطیط. رجوع به «ابوطیط» شود.
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ ب َ ] (اِخ ) بنت العجاج المجاشعی ، عیال فرزدق شاعر. رجوع به حاشیه ٔ ج 4 عیون الاخبار ابن قتیبه چ دار الکتب المصریه شود.
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ ب َ ] (اِخ ) دهیست نزد زرود. || نام زمزم . || نام مدینه ٔ منوره . یثرب . مدینةالسلام . رجوع به طابة شود. (منتهی الارب ).
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ ب َ ] (اِخ ) مدینة الرسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم . قبل انما سمیت بطیبة بنت قیداربن اسماعیل وکانت تسکنها. (منتهی الارب ). مدینه . یثرب . طابة. شهری که پیغمبر صلواة اﷲ علیه و آله بدانجا هجرت کرد.
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ ب َ ] (ع ص ) حلال . || روا. || شراب صافی و خالص آن . (منتهی الارب ). || (مص ) حلال شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || خوش شدن . || خوش بوی شدن . || پاکیزه شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ طَی ْ ی ِ ب َ ] (اِخ ) شهری است میان واسط و عراق و کوره ٔ اهواز، و دعبل شاعر شیعی خزاعی بدانجا درگذشت . و رجوع به روضات الجنات ص 277 شود.
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ طَی ْ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم . || دوده ای است به مصر. (منتهی الارب ). || نام قریه ٔعرض از توابع شام که واقع بین تدمر و حلب میباشد.
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ طَی ْ ی ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث طیب ، و در تمام معانی با طیب برابر است . ج ، طیبات . مقابل خبیثة. قوله تعالی : اء لم تر کیف ضرب اﷲ مثلاً کلمةً طیبةً کشجرة طیبة (قرآن 24/14)؛ نمی بینی ای محمدیعنی نمیدانی که چگونه مثل زد خدای تعالی که گفت کلمتی پ...