کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طپیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طپیدن
لغتنامه دهخدا
طپیدن . [ طَ دَ ] (مص ) اصلش تپیدن است ، و یک مصدر بیش ندارد در اصل بمعنی گرم شدن است ، چون کمال گرمی رابیقراری لازم است ، لهذا مجازاً بمعنی غلطیدن می آید. (آنندراج ). || تلواسه کردن . اضطراب . اضطراب داشتن . مضطرب گشتن . بی آرامی کردن . تبعرض . لعلع...
-
واژههای همآوا
-
تپیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص ل .) 1 - بی قراری کردن ، زدن نبض و قلب . 2 - لرزیدن . 3 - از جای جستن .
-
تپیدن
لغتنامه دهخدا
تپیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) (منحوت از تپمق ترکی ) متعدی آن تپاندن . به فشار جای گرفتن : زنها و بچه ها بدیدن امنیه همگی تپیدند توی آغل هاشان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تپیدن
لغتنامه دهخدا
تپیدن . [ ت َ دَ ] (مص ). طپیدن . به طای حطی نوشتن رسم متأخرین است . (غیاث اللغات ). معرب آن طبیدن باشد با بای ابجد. (برهان ). بیقراری و اضطراب نمودن . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). اضطراب و بیقراری . (غیاث اللغات از بهار عجم ). || از جا...
-
تپیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) tapidan ۱. لرزیدن.۲. زدن نبض و قلب.۳. [قدیمی، مجاز] بیآرام شدن؛ بیقراری کردن.
-
تپیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] tapidan بهزور و فشار در جایی داخل شدن؛ چپیدن.
-
تپیدَن
لهجه و گویش بختیاری
tapidan 1. با فشار خود را در جمعى جاى دادن؛ 2. از شکاف کوچکى خود را به زحمت گذراندن.
-
جستوجو در متن
-
طپیدنی
لغتنامه دهخدا
طپیدنی . [ طَ دَ ] (ص لیاقت ) قابل طپیدن .
-
طپیده
لغتنامه دهخدا
طپیده . [ طَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) به همه ٔ معانی رجوع به طپیدن شود.
-
تلا
لغتنامه دهخدا
تلا.[ ت ِ ] (اِ) بمعنی ذهب که فارسیان عربی دان به طاء نوشته اند. از عالم طپیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
ساق بر ساق مالیدن
لغتنامه دهخدا
ساق بر ساق مالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) طپیدن و دست و پا زدن در حالت نزع . (آنندراج از بهار عجم ).
-
لمط
لغتنامه دهخدا
لمط. [ ل َ ] (ع مص ) اضطراب کردن . || پریشان شدن . || طپیدن . || نیزه زدن . || (اِخ ) گروهی از مردم که سپر نیکو و محکم سازند. (منتهی الارب ).
-
اختفاق
لغتنامه دهخدا
اختفاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اختفاق سراب ؛ جنبیدن گوراب و طپیدن آن . (منتهی الارب ).