کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طَّاغُوتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طواغیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طاغوت] [قدیمی] tavāqit = طاغوت
-
طواغیت
واژهنامه آزاد
جمع طاغوت.
-
بیدادگر
واژگان مترادف و متضاد
جبار، جفاکار، جورپیشه، ستمکار، ستمگر، طاغوت، ظالم ≠ دادگر، عادل
-
بت
واژگان مترادف و متضاد
۱. الهه، شمسه، صنم، طاغوت، فغ، هیکل ۲. محبوب، معشوق
-
طواغ
لغتنامه دهخدا
طواغ . [ طَ غِن ْ ] (ع اِ) ج ِ طاغوت . (منتهی الارب ).
-
يَتَحَاکَمُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
قبول حکم و داوري مي کنيد(يَتَحَاکَمُواْ إِلَى ﭐلطَّاغُوتِ :حکم وداوري نزد طاغوت مي بريد)
-
طواغیت
لغتنامه دهخدا
طواغیت . [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طاغوت . (منتهی الارب ). رجوع به طاغوت شود : چه از طواعیت طواغیت پرستان ملول گشته بودند. (جهانگشای جوینی ). و فرّ دولت روزافزون جباران و متکبران طواغیت را در قبضه ٔ طواعیت و فرمان منقاد. (جهانگشای جوینی ). || بتخانه ها.
-
ستمگر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیدادگر، جابر، جبار، جفاکار، ستمکیش، جورپیشه، زورگو، ستمکار، سرپنجه، سفاک، طاغوت، ظالم، عادیه، غاصب، متعدی، مردمآزار ≠ دادگر ۲. ستمستیز ۳. ستمپذیر، ستمکش، ستمکشیده
-
جبت
لغتنامه دهخدا
جبت . [ ج ِ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هرچه غیرباریتعالی که آن را پرستش نمایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آنچه پرستند دون از خدای تعالی . (السامی فی الاسامی ). آنچه آن را پرستند جز خدای . (ترجمان عل...
-
جادوگر
لغتنامه دهخدا
جادوگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) ساحر. جادو. آنکه جادوئی کند. افسونگر. مُعَقّد. عاضِه . عاضِهَة (مؤنث ). فاجِر. طاغوت . (منتهی الارب ). و صاحب آنندراج آرد: جادوگر به کاف فارسی ؛ ساحر : که آن دیو بسیار جادوگر است به دیوان مازندران او سر است . فردوسی .بدرس ت...
-
عُرْوَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
دستاويز(دستگيره و يا به عبارت ديگر دستهاي است که با آن چيزي را گرفته و بلند ميکنند ، مانند دسته کوزه و دلو و دستگيره ظرفهاي مختلف ، البته گياههاي ريشهدار و نيز درختهائي را که برگ آنها نميريزد عروة مينامند ، و اين کلمه در اصل به معناي تعلق ميباشد و وق...
-
نصب
لغتنامه دهخدا
نصب . [ ن َ ص َ ] (ع اِ) نشان برپای کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عَلَم منصوب . (متن اللغة). || آنچه برپا کنند بهر پرستش . (غیاث اللغات ). نُصُب . نَصب . (غیاث اللغات ). || بت . (غیاث اللغات ). نَصب . جبت . بُدّ. طاغوت . صنم . وثن . (یادداشت ...
-
وثن
لغتنامه دهخدا
وثن . [ وَ ث َ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (السامی ) (ناظم الاطباء). نصب . طاغوت . جبت . صنم . (یادداشت مرحوم دهخدا). فغ. بغ. بدّ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بت که به صورت آدمی از سنگ باشد. هیکلی باش...
-
بد
لغتنامه دهخدا
بد. [ ب ُدد ] (ع اِ) پشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || بت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صنم . (تاج العروس ). فغ. بغ. وثن . طاغوت . جیت . نَصْب . نَصَب .(یادداشت مؤلف ). ج ، بِدَدَة، ابداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ...
-
عروةالوثقی
لغتنامه دهخدا
عروةالوثقی . [ ع ُرْ وَ تُل ْ وُ قا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) دست آویز محکم ، و عروه که بمعنی رسن شهرت دارد خطاست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گوشواره ٔ استوار. (ملخص اللغات خطیب کرمانی ). عقد محکم و استوار. (ناظم الاطباء). دستاویز محکمتر. محکمترین دس...